قبل از اینکه سریال آغاز شود به مدت ده دقیقه تبلیغات اسرائیل پخش گردید که در آن بارها ترجمهای نادرست از اظهارات ایرانیها در مورد صهیونیسم پخش شد.در این برنامه چنین پیشنهاد شده بود که آمریکا از سلاح هستهای برای نابودی ایران استفاده نماید.
به گزارش جهان به نقل از مشرق ، "گوردن دف" نظامی اسبق آمریکا در وب سایت پرس تی وی به بررسی سریالهای تلویزیونی اخیر آمریکا درمورد ایران پرداخت.
وی می نویسد: سریالهای تلویزیونی پاییزی آمریکا آغاز شدهاند. سال گذشته تبلیغات اسرائیلی و اسلامستیزی ترویج میشد اما امسال به راحتی میتوان مشاهده نمود که "اربابان هالیوود" به نیابت از اربابان خود در تلآویو به جنگافروزی پرداختهاند.
چندین دهه است که شاهدیم همان بازیگران نقشها را ایفاء میکنند. اغلب این بازیگران به طرز عجیبی اسرائیلی هستند و شاید این امر نه چندان "رازآلود" را منعکس میکنند که به مدت 6 دهه اسرائیلیها خود را به جای تروریستهای مسلمان قرار داده و انفجارها را پدید میآورند.
تمام این بازیگران شخصیتهای خشمگین کتابهای مصور هستند که یادآور رفتار نتانیاهو در سازمان ملل میباشند. تصویر گرافیکی "بمب" وی، با ارجاعات مداوم در مورد شباهت وی به یک شخصیت کارتونی به نام "کایوت" [در کارتون میگمیگ]، به بیان سینمایی، "بمباران شد" و وی اسباب خنده و استهزاء گردید.
با این حال این امر در تلویزیون به مدتی طولانی و با "خام دستی" و نیتی بسیار شرورانه تعقیب شده است. عبارت فلسطینی هیچگاه بدون پسوند "تروریست" مورد استفاده قرار نمیگیرد و اشاره به اینکه این مسأله دو سو دارد، یعنی چیزی بسیار کمتر از لعنت به اسرائیل به خاطر نسلکشی و آپارتاید، نه تنها در صنعت سرگرمی بلکه در "سرگرمی اطلاعاتی" یا حوزه "اخبار"، باعث پایان زندگی کاری افراد شده است.
هر کسی که منعکس کننده حقیقت باشد یا توسط لابی اسرائیل از انجام هر کاری "ممنوع" میشود و یا به سرعت به اسرائیل سفر میکند تا با خواری و زبونی اظهار بندگی نماید، به مانند آنچه که گلن بک (Glenn Beck) از شبکه فوکس و تعدادی دیگر انجام دادند.
150 سال در آمریکا، آموختن خواندن و نوشتن به بردهها جرم محسوب میشد. از آن زمان تاکنون تغییر چندانی ایجاد نشده است، یاد دادن اندیشهورزی به آمریکاییها، یا به عبارت دیگر، یاد دادن اینکه آنها در حقیقت برده هستند، باعث پایان یافتن هزاران شغل دانشگاهی شده است.
کنار هم گذاردن فضای دانشگاهی و صنعت سرگرمی ممکن است در وهله اول نامربوط به نظر آید، مگر اینکه یک کتاب درسی آمریکایی یا، بدتر از آن، برنامه درسی یک دانشکده یا مدرسه آمریکایی که مملو از کلاسهایی در مورد اجرای قانون و "مبارزه با تروریسم" هستند، بررسی شود.
دانشگاهی به من کرسی مبارزه با تروریسم را پیشنهاد داد. من یکی از معدود افرادی هستم که از جنگ ویتنام باقی ماندهام، جنگی علیه کشاورزان بدبخت که در آن دو میلیون نفر را به کشتن دادیم زیرا آنهایی که به نظر ما نمیتوانستند بخوانند مستحق مرگ بودند چون به طرز خطرناکی در دیالکتیک مارکسیستی غرق میشدند.
به نظر من آنها بیشتر سعی داشتند برنج کاشته و تحت حکومت یک دولت فاسد که توسط خارجیها کنترل میشد به حیات خود ادامه دهند. صبر کنید، فکر کنم نسلهای بیشتری داستانهای مشابهی در مورد دیگر جنگها شنیده اند.
بنابراین، من به برخی رشتههای دانشگاهی که چیزی به مانند کایوت هستند اشاره میکنم: دانشکدههای تمامیناپذیر "مبارزه با تروریسم" و "مدارج" بیمعنی آنها که کارمندان آتی وزارت امنیت میهنی را شستشوی مغزی داده و آنها را تبدیل به متعصبین نژادی ناکارآمد و بیمصرف میکنند.
حتی روزنامه نیویورک تایمز نیز بدین مسأله پی برده و در مورد آن چنین مینویسد:
"به گزارش بازرسین کنگره یکی از بزرگترین برنامههای داخلی کشور در حوزه مبارزه با تروریسم نتوانسته هیچ نوع اطلاعات کارگشایی را ارائه نماید.
گزارش سوزناک آنها، که چهارشنبه منتشر خواهد شد، نگاهی دارد به دفاتر منطقهای جمعآوری اطلاعات با عنوان "مراکز پیوستگی". این مراکز توسط وزارت امنیت میهنی تأمین مالی شده و به صورت مشترک با سازمانهای ایالتی و محلی مجری قانون ایجاد گردیدهاند.
در این گزارش چنین اعلام شده که این مراکز "اطلاعاتی با کیفیت ناهمسان – اغلب بنجل، به ندرت زمانمند، برخی اوقات توأم با نقض آزادیهای مدنی شهروندان و قانون حریم خصوصی، گاها کسب شده از منابع عمومی که قبلا منتشر شدهاند و بیشتر اوقات بدون داشتن ربطی به تروریسم – ارسال میکنند."
بازرسین کنگره همچنین بدین امر پی بردهاند که این گزارشها مورد تمسخر تحلیلگران وزارت امنیت میهنی قرار میگیرند. یک تحلیلگر بر روی تعداد زیادی از گزارشها چنین نوشته بود: "با انتشار این گزارش چیزی بدست نمیآوریم."
بازرسین همچنین متوجه شدند که مقامات فدرال تنها میتوانند 4/1 میلیارد دلار از پولهای مالیات دهندگان که به مراکز پیوستگی اختصاص یافته را حسابرسی نمایند و برخی از مراکزی که توسط وزارت امنیت میهنی در لیست کاغذی قید شدهاند وجود خارجی ندارند."
این سازمان اخیرا مقدار 1 میلیارد دلار گلوله "سرخالی" کالیبر 40 خریداری کرده است. ما متوجه گشتهایم که آنها سلاح لازم برای استفاده از این مهمات را ندارند. این هم یکی دیگر از کارهای کایوتی است.
در مورد صنعت سرگرمی، به دو سریالی اشاره میکنم که دیشب دیدم و البته سعی کردم [حین تماشای آنها] دچار حالت تهوع نشوم.
یکی از این برنامهها سریال معروف "میهن" است که از سریالهای مورد علاقه اوباما است. این برنامه در مورد یک سرباز آمریکایی است که توسط شبهنظامیان اسلامگرا به مدت هشت سال شکنجه میگردد، مردی که به اسلام گرویده و البته خود هماکنون تبدیل به یک "تروریست" شده است.
قبل از اینکه سریال آغاز شود به مدت ده دقیقه تبلیغات اسرائیل پخش گردید که در آن بارها ترجمهای نادرست از اظهارات ایرانیها در مورد صهیونیسم پخش شد. جمله واقعی در مورد صهیونیسم یعنی "محو شدن از صفحات تاریخ" بار دیگر و به صورت کاملا عمدی به صورت "ایران سعی دارد که اسرائیل را نابود کرده و تمام یهودیان را بکشد"، ترجمه شده بود.
در این برنامه چنین پیشنهاد شده بود که آمریکا از سلاح هستهای برای نابودی ایران استفاده نماید. تمام این سخنان توسط یک کودک ادا میشدند و کاملا واضح بود که هدف از آنها تأثیرگذاری بر مردم آمریکا است تا یک حمله هستهای ضربه اول که منجر به کشته شدن میلیونها نفر خواهد شد را، چون به نفع اسرائیل است، بپذیرند.
هیچ تلاشی صورت نگرفته بود تا تعصب و نیت ارتکاب جرائم جنگی پنهان نگه داشته شود و تمام این مسائل بر این اصل استوار بودند که مخاطبین هم احمق هستند و هم عقب مانده ذهنی.
ادبیات رایج در انتخابات جاری یک چیز را روشن میکند: آنهایی که از رامنی حمایت میکنند، به احتمال زیاد، از یک "ضربه اول" هستهای علیه هر کشور و در هر زمانی که اسرائیل خواهد خواست، حمایت نموده و این کار را بر خلاف هر نوع واقعیت موجود انجام خواهند داد.
من میتوانم این بحث را اینگونه ادامه دهم که چگونه آمریکا، "سرزمین آزادی" در چند انتخاب اخیر افراد کاملا شرور و شیطانی را برای اداره دولت برگزیده و چقدر تلاش لازم است تا بوسیله تبلیغاتی بر اساس "نامزد ما یک جنایتکار شیطانی است اما دیگری نیز چنین است"، این مسأله از مردم آمریکا پنهان نگه داشته شود، اما در جای دیگری بدین موضوع میپردازم.
دومیبن برنامه تلویزیونی مورد بحث "انسیآیاس لوسآنجلس" است. این سازمان یعنی "سرویس تحقیقات جنایی نیروی دریایی" (انسیآیاس)، در دنیای واقعی، 90 درصد از زمان خود را صرق بازداشت افسران رده بالایی میکند که با همسران افراد زیردست خود رابطه نامشروع برقرار میکنند یا به بازداشت مردان و زنانی میپردازد که مواد مخدر مصرف میکنند یا در انظار عمومی در مورد بیکفایتی رؤسایشان سخن میگویند.
با این حال، سازمان مذکور در این سریال در حال مبارزه با "گنگسترهای ایرانی" است که در مرسدس بنزهای 600 و کت و شلوارهای مارک آرمانی در لوسآنجلس پرسه زده و سلاحهای خود را در خیابانها به نمایش میگذارند.
سریالهای تلویزیونی توسط "کمیسیون ارتباطات فدرال" تحت نظارت قرار دارند و هر شبکه نیز دارای مسؤولین نظارت بر "استانداردها و رویهها" است که وظیفه دارند برنامهها را پاکسازی نموده و هر قسمتی را که با واقعیت در تطابق نبوده یا از نظر نژادی با مذهبی قابل اعتراض است، حذف نمایند.
مبالغهآمیز نخواهد بود اگر بگوییم که نه تنها شبکههای تلویزیونی، صنعت سرگرمی و "سرگرمی اطلاعاتی" توسط "شهروندان دوگانه" اسرائیلی و آمریکایی هدایت میشوند بلکه "استانداردها و رویهها" نیز طوری طراحی شدهاند که مردم آمریکا را شستشوی مغزی داده و آنها را برای یک جنگ جهانی در آینده آماده سازند.
تلویزیون آمریکا یک ابزار سرگرمی "جنگافروز" و اسلامهراس است اما دارای کانالی نیز است که کاری جز به نمایش گذاردن تسلیحات پیشرفته ندارد.
کودکان آمریکایی حداقل 5 ساعت در روز میتوانند شاهد تصاویر ماهوارهای از حملات پهپادها باشند که تنها "شبهنظامیان" را هدف قرار میدهند. هیچ اشارهای بدین امر نمیشود که در حدود 98 درصد شبهنظامیان کشته شده غیرنظامی هستند.
در حدود 1000 کانال تلویزیونی در آمریکا فعال هستند، که خوشبختانه اغلب به ورزش میپردازند، آماده سازی غذایی "واقعیت"، به بیان بهتر "رفتارهای بد" و "ناسازگاری اجتماعی"، با این حال جریان مداومی از تفاسیر نادرست تاریخی و باستانی که اغلب حول خاورمیانه متمرکز هستند، و در آنها اسرائیل و تمدن باستانی اولیه به تصویر کشیده میشود، در حال پخش هستند، و ایران، مصر و یونان تنها تا جایی که به چگونگی تعاملاشان با اسرائیلیها مربوط میشود دارای اهمیت هستند.
دیگر موضوعات شامل "باستانشناسی اسرائیل" با برنامههایی چون "باستانشناس برهنه" میباشند. وی یک کماندوی سابق ارتش اسرائیل است که هر هفته ثابت میکند مسیحیت و اسلام بر افسانههایی نادرست استوار هستند.
"باستانشناس برهنه" در یکی از برنامههایش به یک انبار در تلآویو میرود، درب جعبهای را میگشاید و استخوانهایی را از درون آن بیرون میآورد. سپس در حالیکه آنها را تکان میدهد میگوید اینها باقیمانده مسیح هستند و اینکه سنت پیتر، بنا به ادعای آنها، در زیر یک خانه سابق فلسطینی و نه "اسرائیلی" در اورشلیم کشف شده است.
قصد نداریم که در اینجا به شبکههای مذهبی نیز نگاهی بیندازیم. همه این شبکهها در سیطره یک ارتداد مسیحی ساختگی قرار دارند که با یک الکلی به نام اسکافیلد (Scofield) که چندین مایل دورتر از جایی که من این را می نویسم، به دنیا آمده، آغاز شدند.
اسکافیلد "مبدع" نظریه "دورانگرایی" (dispensationalism) است که به صورت پرستش صهیونیسم و نیز یک جنگ جهانی هستهای به منظور اجرای برخی وعدهها، که در هیچ کتاب مقدسی به آنها اشاره نشده، بازتولید گردیده است.
این رویدادها جنگ روانی، تحریف اطلاعات، جنگ از طریق "کنترل اذهان" یا "جنگ نظریه بازیها" هستند؛ چیزهایی که در تخصص اسرائیل و موساد قرار دارند.
افراد برخوردار از اندیشه ضعیف تبدیل به سگهای هار میشوند و افراد با نیت پاک نیز اجازه میدهند تا از نجابتشان علیه خودشان استفاده گردد و بدین ترتیب خطرناکتر از جنگافروزان میشوند.
نظریه بازیها هیچ کس را مستثنی نمیکند؛ جنگ روانی با کودکان و مدارس ما آغاز میگردد و وارد رسانه و جامعه ما میشود و در آمریکا نه تنها یک جراحی بلکه یک "قطع عضو" کامل لازم خواهد بود تا این پدیده از فرهنگ ما خارج گردد