به گزارش جهان، قدس آنلاین نوشت: غلامرضا نیک پی در سال 1308 شمسی در شهر اصفهان به دنیا آمد. پدرش عزیزالله اعزاز نیک پی ملقب به اعزازالدوله، نوه دختری ناصرالدین شاه و داماد ظل السطان ـ وزیر پست و تلگراف در کابینه قوام السطنه بود و سالها به عنوان «سناتور انتصابی» در تحکیم رژیم پهلوی فعالیت می کرد.
سعید سجادی و فاطمه تهرانی درباره ی نیک پی می نویسد: غلامرضا نیک پی تحصیلات ابتدایی را در دبستان «پهلوی» و دوره متوسطه را در دبیرستان «سعدی» اصفهان گذراند و پس از اخذ دیپلم به تهران آمد و در دانشگاه تهران ثبت نام کرد و پس از گذراندن دوره های مربوطه، به عنوان لیسانسه «حقوق سیاسی» فارغ التحصیل شد. او سپس برای تکمیل تحصیلات عالیه به انگلستان رفت و پس از گذراندن دوره های مربوطه، موفق به کسب دکترای اقتصاد از دانشگاه لندن شد.
غلامرضا نیک پی از وابستگان «الیگارشی» و از اعضای خاندانهای حکومتگر ایران به حساب می آمد. او نوه صارم الدوله یکی از اعضای مهم کابینه وثوق الدوله، عاقد قرارداد ننگین 1919 ایران با انگلستان، و نوه دختری ظل السطان بود. غلامرضا نیک پی در شمار آن گروه از افرادی بود که از اوان جوانی و از هنگام تحصیل در خارج از کشور به دام سازمانهای وابسته به بیگانه افتاد وتعالیم و آموزشهای لازم در عرصه همکاری با این کانونهای استعماری را فراگرفت.
در آن زمان امپریالیسم امریکا با هدف استمرار سلطه خود بر ایران، به این نتیجه رسیده بود که باید دست به جوانگرایی در ترکیب هیئت حاکمه ایران بزند و به جای رجال پیر و قدیمی ـ که رسوایی وابستگی شان اظهر من الشمس شده بود ـ جوانان تحصیلکرده و تربیت شده در غرب را به میدان بیاورد و براساس همین برنامه، حسنعلی منصور با حمایت امریکایی ها، برای دستیابی به مقام نخست وزیری، تشکلی به نام «کانون مترقی» را ایجاد کرده بود.
طرح تأسیس «کانون مترقی» به عنوان یک حزب که جوانان تحصیلکرده غرب را دربر بگیرد و به مکتب جدید دولتمردان در ایران تبدیل شود، یک طرح امریکایی در راستای استراتژی توسعه طرح «روستو ـ کندی» بود.
عضویت در «کانون مترقی»غلامرضا نیک پی پس از اتمام تحصیلات در لندن به تهران بازگشت. وی ابتدا مدتی را به عنوان وکیل دادگستری به فعالیت پرداخت و پس از آن به استخدام شرکت ملی نفت ایران درآمد و به عنوان کارشناس اقتصادی در خدمت این سازمان قرار گرفت. او عضو کانون وکلای بین المللی و عضو هیئت امنای دانشگاه اصفهان بود. در ایامی که حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا تلاش برای ایجاد «کانون مترقی» را آغاز کردند، نیک پی نیز به دلیل تمایل و استعدادی که برای همکاری با آنها داشت به کانون مترقی پیوست و در شمار نخستین تحصیل کردگان در غرب، عضویت این کانون را پذیرفت. زمانی که حسنعلی منصور از گروه کانون مترقی به مقام نخست وزیری دست یافت، بالطبع غلامرضا نیک پی نیز در مدار توجه بیشتر قرار گرفت و در سال 1343 با عنوان معاون نخست وزیری به عضویت هیئت دولت درآمد.
پس از به هلاکت رسیدن حسنعلی منصور نخست وزیر وقت، شاه که برا ی تحکیم قدرت خود به عنوان یک دیکتاتور، نیاز به یک نخست وزیر بله قربان گو و نوکر محض داشت، در بهمن ماه سال 1343 شمسی امیرعباس هویدا را به نخست وزیری برگزید. هویدا نیز غلامرضا نیک پی را باردیگر در شمار دولتمردان قرار داد و پست معاونت نخست وزیری را به وی واگذار کرد.
«نیک پی» پله های ترقی را با کمک هویدا به سرعت طی می کند، به طوری که در شهریور ماه سال 1347 از سوی هویدا به مقام وزارت آبادانی و مسکن منصوب می شود و پس از آن نیز به عنوان شهردار تهران معرفی می شود.
دوران فعالیت نیک پی در شهرداری تهران یکی از سیاه ترین ادوار این تشکیلات بود. او در این مقام و با اجرای طرح محدوده تهران عملاً دست به فجیع ترین جنایات زد و خانه بسیاری از مردمان زحمتکش را در مناطق فقیرنشین جامعه برسرشان خراب کرد. نیک پی در این مسند، در خدمت اشراف و درباریان و کلان سرمایه داران بود و با قرار دادن اراضی آنان در داخل محدوده تهران، موجبات ثروتمندتر شدن بیش از پیش آنان را فراهم آورد و در همین حال بدون هیچ ترحمی خانه های خارج از محدوده را ویران می کرد.
او که در لاف زنی و گزافه گویی کم نظیر بود، تهران را یکی از تمیزترین شهرهای جهان معرفی می نمود. در حالی که خدمات شهرداری فقط شامل حال اهالی شمال شهر و اغنیا می شد و زاغه نشین ها هر روز فقیرتر می شدند و بر تعداد حلبی آبادها هر روز افزوده می شد و چهره بزک کرده تهران را بسیار کریه جلوه گر می ساخت.
اواخر دهه چهل، زمانی که رواج ابتذال و از خودبیگانگی نسل جوان در دستور کار دولت قرار گرفت، امیرعباس هویدا غلامرضا نیک پی را مسئول اجرای این پروژه کرد و وی با ارایه طرح ایجاد کاخهای جوانان فعالیت مخربی را در این عرصه آغاز نمود.
معروف است که در اوایل همین دوره، چند ماه پس از گشایش پارک ملت (شاهنشاهی سابق)، کارگران زحمتکش این پارک، زن و مرد بی بندوباری را در حین استعمال مواد مخدر و اعمال منافی عفت دستگیر می کنند و پرونده این دو تن پس از طی مراحل ادری به شخص شهردار ارجاع می شود و نیک پی بعد از آگاهی از این ماجرا بلافاصله زن و مرد لاابالی را پس از عذرخواهی فراوان آزاد می کند و همزمان نسبت به توبیخ و حتی اخراج کارگران مزبور اقدام می کند و در پاسخ به اعتراض یکی از این کارگران با وقاحت و لحنی عصبانی می گوید:
«ما درختان این پارک را با این هدف که پناهگاهی برای معاشرت جوانان مترقی و متمدن باشد ساخته ایم و آنوقت شما با مغزهای منجمدتان موجبات سلب آسایش آنان را فراهم آورده اید.»
بازداشت نمایشیبا اوج گیری تظاهرات اعتراض آمیز مردمی در سراسر کشور علیه رژیم پهلوی، محمدرضا پهلوی در تلاشی مذبوحانه برای حفظ تاج و تخت خود، تصمیم به اجرای نمایشنامه «محاکمه برخی رجال قدیمی» گرفت و کوشید تا همان بازی دوران علی امینی دوباره تکرار شود. بر این اساس ازهاری عده ای از بانفوذترین رجال و شخصیتهای سیاسی را ـ که طی ده سال در مصدر امور بودند ـ دستگیر کرد و به زندان فرستاد.
غلامرضا نیک پی نیز در شمار یکی از این چهره ها قرار داشت. او که سالها مصدر امور در شهرداری تهران بود و نقش بسیار مهمی در خیانتهای رژیم داشت، از هر جهت برای اینگونه محاکمات نمایشی مناسب بود زیرا دوران شهرداری او خانه های بسیاری را بر سر مردم خراب کرده بودند و بارها مردم از سر خشم به شهرداری و ادارات تابعه آن حمله کرده و قصد آتش زدن این اماکن را داشتند. از این روی او را دستگیر کرده و به زندان «جمشید» بردند تا این افراد در واقع سپربلای شاه باشند و به مدد محاکمه آنها سلطنت شاه حفظ شود.
پس از بازداشت نیک پی دوستان و آشنایان او به تکاپو افتادند تا شاید به طریقی وی را آزاد کنند. حتی همسرش، نامه ای خطاب به نصرت الله معینیان رییس دفتر محمدرضا پهلوی نوشت و با تشریح وضعیت خود و فرزندانش، تقاضای آزادی همسرش را مطرح ساخت. اما هیچ یک از این اقدامات و تلاشها به دلیل فشار افکار عمومی مردم و تنگنای روز افزون رژیم ثمر نداد و نیک پی همچنان در بازداشت ماند تا جایی که چند روز بعد شاه نیز بدون اعتنا به نوکران خود، مجبور به فرار از کشور شد.
«نیک پی» پیش از فرار شاه بسیار کوشید تا به هر نحو ممکن خود را از زندان برهاند، او طی نامه ای (به تاریخ 15/10/1357 از شاهپور بختیار نخست وزیر وقت خواست تا با توجه به مصونیت پارلمانی او را آزاد کنند اما پرونده و سابقه اش خراب تر از آن بود که دولت متزلزل بختیار در آن هنگامه بتواند به او کمک کند.
در شامگاه روز بیست یکم بهمن ماه سال 1357 زمانی که انقلاب اسلامی مردم ایران به پیروزی رسید و مردم، قهرمانانه پادگانها و مواضع دشمن تا بن دندان مسلح را، یکی پس از دیگری با دستهای خالی و قلبهایی پر از ایمان و عشق فتح می کردند، نیروهای مبارز، غلامرضا نیک پی را در زندان جمشیدیه یافتند و او را به کمیته حضرت امام (قدس سره) مستقر در مدرسه رفاه بردند.
غلامرضا نیک پی در شمار نخستین گروه از رجال و دولتمردان فاسد پهلوی، به تاریخ بیست و دوم فروردین ماه سال 1358 در دادگاه انقلاب حاضر شد و در توجیه افعال گذشته خود مانند سایر جنایتکاران ادعا کرد که هیچ نقشی در دزدی ها، زد و بندها، خراب کردن خانه های مردم نداشته است، اما خیانت های او به این آب و خاک، آنچنان آشکار بود که به هیچ وجه قابل دفاع و توجیه به نظر نمی رسید چرا که جرائم وی ـ غارت بیت المال، همکاری با رژیم پهلوی، خدمت به اجانب و.... ـ برای دادگاه احراز شده بود.
سرانجام دادگاه عدل اسلامی او را به جرم خیانت به مردم ایران و اختلاس میلیونها تومان از بودجه بیت المال و خدمت به اجانب، مفسد فی الارض شناخت و او را به مجازات اعدام محکوم کرد. و این حکم پس از انجام تشریفات قانونی به اجرا درآمد.
به این ترتیب دفتر زندگی یکی دیگر از رجال وابسته دوران سیاه پهلوی بسته شد