در نظام سیاسى اسلام، تعیین امام و خلیفه، به یکى از دو طریق انجام مىگیرد:
1. وصایت .
2. شورا.
اگر در این دو مفهوم عمیق فکر کنیم، مىبینیم این دو ملاک در عرض هم نبوده و بلکه در طول هم مىباشد به این معنى در یک مرحله، ملاک تعیین امام «وصایت» است و در مرحله دیگر «شورا» است. به اصطلاح «شورا» در جایى اعتبار دارد که «وصایت» و «نص» در کار نباشد؛ زیرا «شورا» در اسلام در امرى صحیح است که حکم آن در قرآن وحدیثبیان نشده باشد.
قرآن مجید در برخى از آیات یادآور مىشود که: «ما کان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة...» . (22) «هرگز شایسته نیست که افراد با ایمان در برابر انتخاب و گزینش الهى مقاومت نشان دهند و خود فرد دیگرى را انتخاب کنند» .
پس بر فرض ثبوت «نص» و «وصایت» در قرآن و حدیث هرگز نوبتبه «شورا» نمىرسد و تعیین امام به امامت منحصرا «نص» و «وصایت» مىباشد. دوران وصایت هم یک دوران محدودى است و لذا امامان اهل بیتیا اوصیاى پیامبر بیش از 12 تن نیستند تا هنگامى که جامعه اسلامى به مرحله رشد سیاسى و فکرى و خودآگاهى عمومى برسد و شماره افراد با شماره آرا برابر شود و در این مرحله است که جامعه مىتواند قدرت استقلال اجتماعى و سیاسى خود را به دست آورد و خود مستقیما مسئولیت ادامه مسیر نهضت را به دست گیرد و برجستهترین فرد را به عنوان حاکم برگزیند، در این مرحله است که جامعه به آستانه دموکراسى واقعى مىرسد.
پس از پایان دوران «وصایت» ، دوران «شورا» یا به اصطلاح امروز دوران دموکراسى آغاز مىگردد و در این حال است که انتخاب رهبر و پیشواى امتبا ضوابطى که در شرع بیان شده است، حق مسلم امت است و این ملاک همیشگى تعیین امام، در نظام سیاسى اسلام است.
نظر بدهید |
1- پیامبر گرامى(ص) فرمود: «لا یؤمن عبد حتى أکون أحب إلیه من نفسه و تکون عترتی أحب إلیه من عترته، و یکون أهلی أحب إلیه من أهله» (3) :مؤمن به شمار نمىرود بندهاى مگر اینکه مرا بیش از خود دوست بدارد، و فرزندان مرا بیش از فرزندانش، و خاندان مرا فزون از خاندان خود، دوست بدارد.
2- در حدیث دیگر درباره عترت خود مىفرماید: «من أحبهم أحبه الله و من أبغضهم أبغضه الله» (4) : هر کس آنها را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هرکس آنها را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.
تا این جا با دلایل این اصل (مهر ورزیدن به پیامبر و عترتش) آشنا شدیم، اکنون سؤال مىشود :
1- سودى که امت از مهر ورزیدن به پیامبر و عترت او مىبرد چیست؟!
2- شیوه مهر ورزى و تکریم نسبت به پیامبر و خاندان او چیست؟!
درباره مطلب نخست یادآور مىشویم: محبت به انسان با کمال و با فضیلت، خود نردبان صعود به سوى کمال است، هرگاه انسانى فردى را از صمیم دل دوست بدارد، کوشش مىکند خود را با او همگون سازد و آنچه که مایه خرسندى او است انجام داده، و آنچه او را آزار مىدهد ترک نماید.
ناگفته پیداست وجود چنین روحیهاى در انسان مایه تحول بوده و سبب مىشود که پیوسته راه اطاعت را در پیش گیرد و از گناه بپرهیزد. کسانى که در زبان اظهار علاقه کرده ولى عملا با محبوب خود مخالفت مىورزند، فاقد محبت واقعى مىباشند، در دوبیتى که به امام صادق (ع) نسبت داده شده است به این نکته اشاره شده آنجا که مىفرماید:
تعصى الإله و أنت تظهر حبه*هذا لعمری فى الفعال بدیعلو کان حبک صادقا لأطعته*إن المحب لمن یحب مطیع (5)
«خدا را نافرمانى مىکنى و اظهار دوستى مىنمایى، به جانم سوگند، این کار شگفتى است.
اگر در ادعاى خود راستگو بودى او را اطاعت مىکردى، حقا که مرید پیوسته مطیع محبوب خود مىباشد».
اکنون که برخى از ثمرات مهرورزى به پیامبر و خاندان او روشن شد، باید به شیوه ابراز آن بپردازیم: مسلما مقصود حب درونى بدون هیچگونه بازتاب عملى نیست، بلکه مقصود مهرى است که در گفتار و رفتار انسان بازتاب مناسبى داشته باشد.
شکى نیست که یکى از بازتابهاى محبت به پیامبر(ص) و خاندان او پیروى عملى از آنان است، چنانکه اشاره شد، ولى سخن در دیگر بازتابهاى این حالت درونى است، و اجمال آن این است که هر گفتار یا رفتارى که در نظر مردم نشانه محبت و وسیله گرامى داشت افراد به شمار مىرود، مشمول این قاعده مىباشد، مشروط بر اینکه، با عمل مشروع او را تکریم کند، نه با عمل حرام.
بنابراین، گرامى داشت پیامبر اکرم(ص) و خاندان او در هر زمان خصوصا در سالروز ولادت یا وفات ـ یکى از شیوههاى ابراز محبت و گرامى داشت مقام و منزلت آنان است و آزین بندى در روزهاى ولادت وروشن کردن چراغ و برافراشتن پرچم و تشکیل مجلس براى ذکر فضایل و مناقب پیامبر اکرم(ص) یا خاندان او، نشانه محبت به آنان و وسیله ابراز آن به شمار مىرود و به این خاطر تجلیل پیامبر در ایام ولادت یک سنت مستمر، در میان مسلمانان بوده است.
دیار بکرى در کتاب «تاریخ الخمیس» مىنویسد: مسلمانان پیوسته ماه ولادت پیامبر را گرامى داشته و جشن مى گیرند و اطعام مىکنند و به فقرا صدقه مىدهند اظهار شادمانى مىنمایند و سرگذشت ولادت او را بیان مىکنند، چه بسا کراماتى براى آنان ظاهر مىشود. عین این سخن را عالم دیگرى به نام ابن حجر قسطلانى در کتاب خود آورده است. (6)
1و2ـ کنز العمال: ج 1، ح70 و 72 و جامع الأصول: ج 1، ص .238
3و4ـ مناقب الامام امیرالمؤمنین نگارش حافظ محمد بن سلیمان کوفى، ج 2، ح 619، و .700 و بحار الأنوار ج 17 ص 13، علل الشرایع باب 117 ح .3
5ـ سفینة البحار: 1/ .199
6ـ المواهب اللدنیة، ج 21، ص 27، تاریخ الخمیس، ج 1، ص .223
1- پیامبر گرامى(ص) فرمود: «لا یؤمن عبد حتى أکون أحب إلیه من نفسه و تکون عترتی أحب إلیه من عترته، و یکون أهلی أحب إلیه من أهله» (3) :مؤمن به شمار نمىرود بندهاى مگر اینکه مرا بیش از خود دوست بدارد، و فرزندان مرا بیش از فرزندانش، و خاندان مرا فزون از خاندان خود، دوست بدارد.
2- در حدیث دیگر درباره عترت خود مىفرماید: «من أحبهم أحبه الله و من أبغضهم أبغضه الله» (4) : هر کس آنها را دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هرکس آنها را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.
تا این جا با دلایل این اصل (مهر ورزیدن به پیامبر و عترتش) آشنا شدیم، اکنون سؤال مىشود :
1- سودى که امت از مهر ورزیدن به پیامبر و عترت او مىبرد چیست؟!
2- شیوه مهر ورزى و تکریم نسبت به پیامبر و خاندان او چیست؟!
درباره مطلب نخست یادآور مىشویم: محبت به انسان با کمال و با فضیلت، خود نردبان صعود به سوى کمال است، هرگاه انسانى فردى را از صمیم دل دوست بدارد، کوشش مىکند خود را با او همگون سازد و آنچه که مایه خرسندى او است انجام داده، و آنچه او را آزار مىدهد ترک نماید.
ناگفته پیداست وجود چنین روحیهاى در انسان مایه تحول بوده و سبب مىشود که پیوسته راه اطاعت را در پیش گیرد و از گناه بپرهیزد. کسانى که در زبان اظهار علاقه کرده ولى عملا با محبوب خود مخالفت مىورزند، فاقد محبت واقعى مىباشند، در دوبیتى که به امام صادق (ع) نسبت داده شده است به این نکته اشاره شده آنجا که مىفرماید:
تعصى الإله و أنت تظهر حبه*هذا لعمری فى الفعال بدیعلو کان حبک صادقا لأطعته*إن المحب لمن یحب مطیع (5)
«خدا را نافرمانى مىکنى و اظهار دوستى مىنمایى، به جانم سوگند، این کار شگفتى است.
اگر در ادعاى خود راستگو بودى او را اطاعت مىکردى، حقا که مرید پیوسته مطیع محبوب خود مىباشد».
اکنون که برخى از ثمرات مهرورزى به پیامبر و خاندان او روشن شد، باید به شیوه ابراز آن بپردازیم: مسلما مقصود حب درونى بدون هیچگونه بازتاب عملى نیست، بلکه مقصود مهرى است که در گفتار و رفتار انسان بازتاب مناسبى داشته باشد.
شکى نیست که یکى از بازتابهاى محبت به پیامبر(ص) و خاندان او پیروى عملى از آنان است، چنانکه اشاره شد، ولى سخن در دیگر بازتابهاى این حالت درونى است، و اجمال آن این است که هر گفتار یا رفتارى که در نظر مردم نشانه محبت و وسیله گرامى داشت افراد به شمار مىرود، مشمول این قاعده مىباشد، مشروط بر اینکه، با عمل مشروع او را تکریم کند، نه با عمل حرام.
بنابراین، گرامى داشت پیامبر اکرم(ص) و خاندان او در هر زمان خصوصا در سالروز ولادت یا وفات ـ یکى از شیوههاى ابراز محبت و گرامى داشت مقام و منزلت آنان است و آزین بندى در روزهاى ولادت وروشن کردن چراغ و برافراشتن پرچم و تشکیل مجلس براى ذکر فضایل و مناقب پیامبر اکرم(ص) یا خاندان او، نشانه محبت به آنان و وسیله ابراز آن به شمار مىرود و به این خاطر تجلیل پیامبر در ایام ولادت یک سنت مستمر، در میان مسلمانان بوده است.
دیار بکرى در کتاب «تاریخ الخمیس» مىنویسد: مسلمانان پیوسته ماه ولادت پیامبر را گرامى داشته و جشن مى گیرند و اطعام مىکنند و به فقرا صدقه مىدهند اظهار شادمانى مىنمایند و سرگذشت ولادت او را بیان مىکنند، چه بسا کراماتى براى آنان ظاهر مىشود. عین این سخن را عالم دیگرى به نام ابن حجر قسطلانى در کتاب خود آورده است. (6)
1و2ـ کنز العمال: ج 1، ح70 و 72 و جامع الأصول: ج 1، ص .238
3و4ـ مناقب الامام امیرالمؤمنین نگارش حافظ محمد بن سلیمان کوفى، ج 2، ح 619، و .700 و بحار الأنوار ج 17 ص 13، علل الشرایع باب 117 ح .3
5ـ سفینة البحار: 1/ .199
6ـ المواهب اللدنیة، ج 21، ص 27، تاریخ الخمیس، ج 1، ص .223
مهر ورزیدن و دوست داشتن پیامبر و خاندانش یکى ازاصول اسلام است که قرآن وسنت بر آن تأکید دارند. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
«قل إن کان آباؤکم و ابناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب إلیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتى یأتى الله بأمره و الله لا یهدى القوم الفاسقین»(توبه/24): بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و بستگان شما و اموالى که بدست آوردهاید و تجارتى که از کساد آن بیم دارید و مسکنهاى مورد علاقه شما، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار این باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند، و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمىکند.
و در آیه دیگر مىفرماید: «الذین آمنوا به و عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذی أنزل معه أولئک هم المفلحون» (اعراف/157): کسانى که به او ایمان آوردهاند و او را تکریم کرده و کمک نمودهاند و از نورى که بر وى فرود آمده پیروى کردهاند، رستگارانند.
خدا در این آیه براى رستگاران چهار ویژگى مىشمارد:
1- ایمان به پیامبر: «آمنوا به».
2- تعزیز و تکریم او: «عزره».
3- یارى کردن او: «نصروه».
4- پیروى از نورى (قرآن) که نازل شده است «و اتبعوا النور الذی أنزل معه».
با توجه به اینکه یارى کردن پیامبر در ویژگى سوم آمده است، قطعا مراد از «عزروه» در ویژگى دوم همان تکریم و تعظیم پیامبر است، و مسلما، تکریم پیامبر مخصوص دوران حیات او نیست، همچنانکه ایمان به وى که در آیه وارد شده، چنین محدودیتى ندارد.
درباره محبت به خاندان رسالت کافى است که قرآن آن را به صورت پاداش رسالت (البته به صورت پاداش نه پاداش واقعى) ذکر کرده و مىفرماید: «قل لا أسألکم علیه اجرا إلا المودة فى القربى» (شورى/23):
بگو من براى اداى رسالت خدا از شما پاداشى نمىطلبم،جز محبت ورزیدن به بستگان ونزدیکانم .
محبت و تکریم نسبت به پیامبر اکرم(ص) نه تنها در قرآن آمده، بلکه در احادیث اسلامى نیز بر آن تأکید شده است، که دو نمونه آن را یادآور مىشویم:
1- رسول اکرم فرمود: «لا یؤمن أحدکم حتى أکون أحب إلیه من ولده و الناس اجمعین». (1) هرگز یک نفر از شما مؤمن واقعى نخواهد بود، مگر اینکه من براى او از فرزندانش و همه مردم محبوبتر باشم.
2- در حدیث دیگر مىفرماید: ثلاث من کن فیه ذاق طعم الإیمان: من کان لا شیء أحب إلیه من الله و رسوله، و من کان لئن یحرق بالنار أحب إلیه من أن یرتد عن دینه، و من کان یحب لله و یبغض لله» (2) : سه چیز است که هر کس داراى آن باشد، مزه ایمان را چشیده است: 1- آن کس که چیزى براى او از خدا و رسولش گرامىتر نباشد. 2- آن کس که سوخته شدن در آتش براى او محبوبتر از خروج از دین باشد. 3- آن کس که براى خدا، دوست یا داشمن بدارد.