نظر بدهید |
به طور کلی می توان گفت صاحبان این نظریه در مجموع از چهار طریق زیر در صدد اثبات ادعای خود برآمده اند: 1 . شباهت در عقاید 2 . موالی 3 . شهربانو 4 . ایرانیان و انتقام از اسلام برای روشن تر شدن بحث، به بررسی این دلایل می پردازیم .1 . شباهت در عقاید:خلاصه استدلال ایشان در این بخش چنین است:
الف) به طور اجمال شباهت هایی میان عقاید شیعه و عقاید ایرانیان قبل از اسلام، یعنی زرتشتیان، وجود دارد .
ب) ایرانی ها پس از شکست امپراطوری ساسانی به دست عرب های و مسلمان، اسلام اختیار کرده، در شهرهای اسلامی مانند کوفه سکنی گزیدند .
ج) آنها دراین شهرها، درظاهر محبت خاندان اهل بیت (ع) را ابراز کرده، عقاید پیشین خودرا در لباسی به ظاهر اسلامی در آورده، تحت نام گروهی به نام شیعه، آنها را در میان جامعه اسلامی پراکندند و بدین ترتیب آنها شیعه را به وجود آورده اند و یا این که آن را تغییر شکل داده، به شکل ایرانی عرضه کردند . برای نقد این نظریه، در آغاز لازم است با عقایدی که آنها ادعای اشتراکشان را میان شیعیان و ایرانی ها دارند، آشنا شویم .
به طور کلی، این عقاید عبارتنداز:
1 . امامت و پیشوایی به عنوان عنایتی الهی:
شیعه بر خلاف اهل سنت اعتقاد دارد که امامت، عنایتی الهی است که اختیار آن، یا فقط به دست خداوند می باشد و از این رو به نص یعنی تعیین خداوند، قائل شده است .
کنت گوبینو معتقد است که این عقیده از ایرانیان به میان شیعه راه یافته است; زیرا ایرانیان نیز سلطنت را حقی آسمانی یا موهبتی الهی می دانستند که در دودمان ساسانی به ودیعه گذاشته شده است . (3)
عقیده تخمه شاهی یا فره ایزدی یعنی اعتقاد به این که خداوند از آغاز به خاندانی عنایت داشته و تخمه شاهی را در آن خاندان نهاده است، نیز در همین راستاست . (4)
چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید از او فره ایزدی (5)
2 . وراثت در امامت:
یکی از ویژگی های شیعه امامیه آن است که امامت را در یک خاندان به خصوص منحصر دانسته، برای آن خاندان نسل در نسل تا تکمیل عدد دوازده امامت و پیشوایی را قائل است و بیرون رفتن این نصب از این خاندان را جایز نمی داند ; حتی اگر فرد بالغی در هنگام رحلت امام پیشین وجود نداشته باشد، در این هنگام از روی ناچاری، برای فرزند نابالغ امام پیشین، حتی اگر مانند امام دوازدهم آنان، طفلی پنج ساله باشد امامت قائل می شود; همان گونه که ایرانیان نیز به دنبال امتداد بخشیدن به مسئله فره ایزدی، وراثت در سلطنت را قائل شده، حتی در مقاطعی به علت نبود پسری شایسته از شاه پیشین، سلطنت را به دختران او تفویض کرده اند .
3 . مهدویت
اعتقاد به مهدویت درشیعه، ظهور منجی در آخر الزمان است; یعنی پس از آن که دنیا از جور و ستم پر شده، منجی عدل و داد را درآن می گستراند و این از ایرانیان گرفته شده است و در تبین این موضوع آمده است:
«ایرانی ها به دو خدا، یکی خدای خوبی ها به نام یزدان و دیگر خدای بدی ها به نام اهریمن معتقد بودند و می گفتند: این دو خدا هر دو بر زمین حکومت می کنند تا این که «ساو شیانت » ، پسر زرتشت پیامبر ظهور کرده و براهریمن غلبه کند و دنیا را یکسره به دست یزدان بسپارد; لذا آنها همیشه منتظر ساوشیانت بودندو هنگامی که مسلمانان، ایران را فتح کردند و ایرانی ها با عرب ها درآمیختند، این عقیده به سرعت در میان عرب ها راه خود را پیدا کرد .» (6)
4 . عصمت
عصمت - یعنی دوری پیشوا از هر پلیدی - نیز از پیامدهای مسئله فره ایزدی است . در میان مسلمانان، تنها شیعیان هستند که در پیشوایان خود اعتقاد به عصمت و دوری از هر گونه گناه و پلیدی دارند گروه فراوانی از دیگر مسلمانان، حتی پیشوایی شخص فاسق را جایز می شمرند . در نقد این نظریات باید گفت1 . با مراجعه به کتابهای روایی شیعه، همانند اصول کافی و نیز کتب کلامی همانند شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی و شوراق الالهام لاهیجی در می یابیم که شیعه برای اثبات هریک از چهار باور پیشین، به قرآن، سنت - یعنی روایات پیامبر (ص) و ائمه علیهم السلام - و عقل متمسک می شود و با این منابع استدلالی به خوبی از عهده اثبات این عقاید بر می آید، به عنوان مثال، پشتوانه مسئله مهدویت، روایات فراوان و در حد تواتری است که در منابع شیعه و اهل سنت وجود دارد (7) و از همین رو درمیان اهل سنت نیز این عقیده به عنوان یک باور عمومی مورد قبول می باشد و اختصاصی به تشیع ندارد . همچنین برای اثبات شرایط پیشوایی در شیعه، همچون عصمت، نص و وراثت کافی است که به بعضی از کتاب های بزرگ روایی، مانند عبقات الانوار، نوشته سید حامد حسین لکنهوی، احقاق الحق، نوشته قاضی نورالله شوشتری و کتاب فضائل الخمسة من الصحاح الستة، نوشته سید مرتضی حسینی فیروزآبادی مراجعه ای داشته باشیم تا دریابیم چگونه نویسندگان این کتاب ها موارد فوق را از طریق روایات - و به ویژه روایات اهل سنت - اثبات کرده اند .
2 . اگر نگاهی به کتاب های کلامی شیعه داشته باشیم، درمی یابیم که شیعه در مباحث مختلف کلامی از توحید تا معاد، دارای مبانی مستقل بوده، در بسیاری از موارد این مبانی با کلام دیگری فرق مسلمانان همچون اشاعره، معتزله و خوارج متفاوت است و با دلایل متقن که تکیه بر عقل و نقل قطعی همچون قرآن و سنت معتبر دارد، به اثبات مبانی خود می پردازد و از این رو توانسته است در طول تاریخ پر بار خود، به عنوان یک مکتب کلامی مستقل و ماندگار، برای خود جایگاهی ویژه فراهم آورد .
حال چگونه می توان تنها به صرف ادعای اشتراک در چند نقطه - آن هم به صورت ناقص - با بعضی از عقاید ایرانیان، این مکتب غنی را ساخته ایرانیان رزتشتی دانست؟ اگر چنین است، چرا ایرانیان تنها در این چند مورد تاثیرگذار بودند و در موارد مهمی مانند توحید و ثنویت، تقدیس آتش، عدل الهی و ... نتوانستند کوچک ترین اثری از خود به جای گذارند؟
3 . علاوه بر این، صرف شباهت چند عقیده در دو مکتب متفاوت، نمی تواند دلیل تاثیر مکتب متقدم در مکتب متاخر باشد; زیرا اگر چنین باشد، درمیان ادیان آسمانی همانند اسلام ; یهودیت و مسیحیت نیز مشترکات فراوانی وجود دارد و آیا این کافی است که اسلام را متاثر از یهودیت یا مسحیت بدانیم؟ آیا نقاط اشتراک میان اسلام و یهودیت بیشتر است یا اشتراک میان مجوسیت و تشیع؟ آیا آموزه هایی از دین زرتشت همچون پندار نیک، به گونه ای در اسلام مورد تایید قرار نگرفته است؟ آیا می توان همین موارد تشابه را به عنوان تاثیر مجوسیت بر اسلام تلقی کرد .
4 . از نظر تاریخی، با مطالعه تاریخ تشیع و تطورات آن به این نتیجه می رسیم که در دوران شکل گیری تشیع که عمدتا قرون ابتدایی اسلامی، یعنی عصر حضور ائمه را شامل می شود، ایرانیان تاثیر کم تری در این روند داشته اند . در میان اصحاب امام علی (ع)، غیر از سلمان فارسی شخصیت ایرانی مهم دیگری وجود ندارد . در میان سپاهیان امام حسین (ع) نیز کم تر نام فرد تاثیرگذار ایرانی به چشم می خورد .
در کتاب های رجالی شیعه همچون رجال شیخ طوسی، گرچه نام تعدادی از اصحاب ایرانی ائمه (ع) وجود دارد، اما هیچ گاه برای آنان تاثیر و جایگاهی همچون اصحاب عرب - مانند محمد بن مسلم، زراره، یونس بن عبدالرحمن، هشام بن حکم، هشام بن سالم و دیگر اصحاب که در رواج فقه و کلام شیعه و معرفی هویت شیعی تاثیرگذار بوده اند - مشاهده نمی کنیم .
از سوی دیگر این دوره زمانی است که امامان شیعه به تثبیت کلام شیعی و از جمله عقاید پرداختند که کتاب های روایی شیعی که این روایات را با اسناد متقن از امامان نقل کرده، گواه این مدعاست .
در این دوره در مقایسه با فهرست اسامی شاعران عرب که همانند کمیت اسدی، سید حمیری، دعبل خزاعی که با اشعار خود به رواج شعارهای شیعی پرداختند، کم تر نام شاعری ایرانی را مشاهده می کنیم که در این مسیر گام نهاده باشد . (8)
5 . در نقطه مقابل، هنگام مطالعه سیر ورود ایرانیان به اسلام در می یابیم که آنها در آغاز همان اسلام رسمی حکومتی را پذیرفتند و در تحکیم مبانی آن که بعدها به نام اسلام رسمی حکومتی را پذیرفتند و در تحکیم مبانی آن که بعدها به نام اسلام سنی مشهور شد، بیشترین تاثیر را داشتند و اگر تلاش ایرانی ها در این سیر نبود، معلوم نبود که اسلام سنتی چه سرنوشتی پیدا می کرد . برای اثبات این ادعا کافی است که بدانیم صاحبان کتاب های روایی معتبر اهل سنت که به صحاح ستة مشهور شده است، منصوب به شهرهای ایران آن زمان بوده اند . محمدبن اسماعیل بخاری از بخارا، مؤلف کتاب صحیح بخاری، محمدبن عیسی بن سوده ترمذی، منسوب به ترمذ، مؤلف کتاب سنن الترمذی، محمدبن یزید قزوینی، مشهور به ابن ماجه، مؤلف سنن ابن ماجه، مسلم بن حجاج نیشابوری، مؤلف صحیح مسلم، احمد بن علی بن شعیب نسایی، منسوب به نسا از شهرهای خراسان بزرگ، مؤلف کتاب سنن نسایی و ابوداود سلیمان بن اشعث بن اسحاق سجستانی، منسوب به سیستان، مؤلف کتاب سنن ابی داود، همه ایرانی بوده اند . همچنین بزرگانی از متکلمین اهل سنت در این دوره، که در تثبیت پایه های کلامی برخی از مذاهب آنان نقش داشتند، مانند ابوالهذیل علاف، نظام، و اصل بن عطاء، حسن بصری و عمرو بن عبید همگی ایرانی بوده اند . (10)
به طور خلاصه می توان گفت که در قرون اولیه که دوره تثبیت مذاهب مختلف کلامی و فقهی اسلامی است، تعداد ایرانیان غیر شیعه به هیچ وجه قابل مقایسه با ایرانیان شیعی نیست .
پی نوشت:
1 . شیخ احمد وائلی، هویة التشیع، ص 64; مجموعه آثار، شهید مرتضی مطهری، ج 14، ص 113 - 125 .
2 . احمد امین، فجر الاسلام، ص 111، و 276; محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ج 1، ص 41 .
3 . مجموعه آثار، ج 14، ص 114 .
4 . عبدالله فیاضی، تاریخ الامامیه، ص 78 .
5 . ر . ک: دهخدا، لغت نامه، ذیل کلمه فره ایزدی .
6 . تاریخ الامامیه ; به نقل از کسروی، التشیع و الشیعه، ص 35 .
7 . ر . ک: فقیه ایمانی، الامام المهدی عند اهل السنه، انتشارات امیرالمؤمنین (ع) اصفهان .
8 . اصل الشیعة و اصولها، ص 132 .
9 . هویة التشیع، ص 98 - 89 .
10 . مجموعه آثار، ص 590 .
اثر: آیت الله جوادی آملی حکمت زیارت زیارت، حضور عارفانهی عاشق در دیار معشوق، دیدار عاشقانهی زائر از سرای مزور، اظهار عشق و ارادت محب به محبوب، دل دادن صمیمانه ی دل داده در کوی دل دار، سرسپردن سرباز فداکار در پیش پای سردار، اعلان فروتنی دین دار در برابر دین و پیشوایان دینی و اذان ایمان و دین داری است. زیارت، اعلام وفاداری صادقانه ی مرید است به مراد، ابراز علاقهی مطیع است به مطاع و اعلام خود فراموشی جان بر کف مخلص است نسبت به جانان. زیارت عرضهی خویشتن بر ترازو و ابزار سنجش است، ایستادن در برابر آینه و معیار کمال و نشانی کوی کمال به انسان تعالی طلب است که به کجا میتوان رسید. زیارت، سفری مشتاقانه آگاهانه و عاشقانه است که از سرای دل آغاز میشود، از راه دل عبور می کند و سرانجام نیز در منزل دل به مقصد ومقصود میرسد و بار بر زمین مینهد.
فلسفه زیارت تعظیم، تکریم، گرامی داشت ویاد کردن انسانهای شایسته، هنرمند، فرهیخته، فرهنگ ساز، نقش آفرین، مصلح، متحول کنندگان تاریخ و .... نیز زنده نگه داشتن نام و یاد آنان پس از مرگ، لازمه ی محبت ، عشق ارادت انسان به نیکی ها و کمالات است و ریشه در فطرت و سرشت آدمی دارد. امروزه شاهدیم که ملتها و ملیتهای مختلف بزرگان علم، ادب و هنر خویش را با برگزاری سمینارها، همایشها، کنفرانس ها و ... گرامی میدارند. فضایل و کمالاتشان را بر میشمارند، به وجود آنان افتحار میکنند و... این نکوداشت ها اختصاص به عصر حاضر ندارد بلکه در طول تاریخ ادامه داشته، هر چند که در کیفیت و کمیت مختلف بوده است. تلاش جوامع گوناگون برحفظ آثار نیکان و احیای میراث گذشتگان و رواج موزهها نمونهای از نکوداشت مفاخر نیاکان است. بدین ترتیب در تکریم و تعظیم صاحبان کمال، تفاوتی بین زندگان مردگان صاحب کمال نیست. گر چه در کیفیت و شکل نکوداشتها هر روز تغییراتی حاصل می شود ولی ریشهی این بزرگ داشتها، تکریم ها و تعظیمها، زیبا دوستی انسان و عشق و ارادت فطری او به کمال است. هر کسی با کشش درونی و خداداد خویش، زیبایی را دوست میدارد، به کمال عشق می ورزد، صاحبان کمال و زیبایی را می ستاید و در مقابل آنان از خود فروتنی نشان میدهد. چنان که از عوامل و انگیزه های عبادت آدمی در پیشگاه کمال مطلق (جل و علی) نیز همین کمال دوستی است. حتی بت پرستان نیز از آن جهت در برابر هیاکل چوبی و سنگی کرنش میکنند که آنها را صاحب کمال و برخوردار از جمال میپندارند هر چند در آن پندار و این کردار صائب نیستند.
|