روز عید غدیر عید الله الاکبر و عید آل محمّد(ص) است و در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که از آنجناب پرسیده شد آیا مسلمانان را غیر از جمعه و فطر و قربان عیدی هست؟ فرمودند:آری. عیدی هست که حرمتش از هم? اعیاد بیشتر است. راوی گفت: کدام عید است؟ حضرت فرمودند: روزی است که پیامبر(ص) امیر المومنین علی(ع) را به جانشینی خود نصب فرمود و اعلام کرد: هر که من مولا و آقای اویم، پس علی مولا و آقا و پیشوای اوست و آن روز هیجدهم ذی الحجه است. راوی گفت: در آن روز چه کار باید انجام داد: فرمود: باید روزه بدارید و عبادت کنید و محمد و آل محمد(ص) را یاد کنید و بر ایشان صلوات فرستید. رسول خدا(ص)، علی(ع) را وصیّت کرد که این روز را عید گرداند و هر پیامبری به جانشین خویش وصیّت می کرد این روز را عید گرداند. و در حدیثی از امام رضا(ع) خطاب به ابن ابی نصر بزنطی آ مده است که فرمود: ای پسر ابی نصر! هر کجا که باشی بکوش روز عید غدیر نزد قبر مطهّر حضرت امیر المومنین حاضر شوی. به درستی که خداوند می آمرزد در این روز از هر مرد و زن مومن گناه شصت سال ایشان را؛ و از آتش دوزخ آزاد می کند دو برابر آنچه که در شبهای قدر و فطر و ماه رمضان آزاد کرده است و پرداخت یک درهم در این روز به برادران مومن برابر با هزار درهم در اوقات دیگر است؛ و در این روز به برادران مومن خود نیکی و احسان کن و هر مرد و زن مومن را شاد گردان. به خدا سوگند اگر مردم فضیلت این روز را چنان که باید بدانند، هر آینه فرشتگان با ایشان هر روز ده مرتبه مصافحه کنند.
برای این روز شریف اعمال زیادی وارد شده که ما به اختصار به بعضی از این اعمال اشاره می کنیم. (جهت تفصیل بیشتر به کتاب شریف مفاتیح الجنان مراجعه شود.) 1- روزه. 2- غسل کردن. 3- زیارت حضرت علی(ع) که یکی از آنها زیارت "امین الله" است. 4- خواندن دعای "ندبه". 5- چون مؤمنی را ملاقات کند، این تهنیت را بگوید: «الحمد الله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایه امیر المومنین و الائمه المعصومین علیهم السلام.»
و برای این امور فضیلت بسیاری ذکر شده است: پوشیدن لباسهای نیکو - زینت کردن - استعمال بوی خوش - شادی کردن و شاد نمودن شیعیان امیر المومنین - گذشت از تقصیر شیعیان - برآوردن حاجت آنان - صله رحم - اطعام اهل ایمان - شکر و سپاس به خاطر نعمت بزرگ ولایت و... |
نظر بدهید |
در بخش دوم خطابه غدیر پیامبر صلی الله علیه وآله می فرمایند:
1. وَأُقِرُّلَهُ عَلی نَفْسی بِالْعُبُودِیَّةِ تا خط چهارم که می فرماید لاِنَّهُ قَدْأَعْلَمَنی أَنِّی إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَی فی حَقِّ عَلِی ... حضرت بعد از اقرار به عبودیت خودشان و ربوبیت خداوند می فرمایند که ”من ادا می کنم آنچه را که- خدا - به من وحی کرده و می ترسم از اینکه اگر انجام ندهم عذاب هایی بر من نازل شود که کسی قدرت دفع آن بلاها را از من نداشته باشد اگر چه اندیشه و حیله و مکر او بزرگ و دوستی او با من زیاد باشد” .ابتدای اعلام امر ولایت در خطبه غدیر با یک سری جملات سخت و تحذیری انجام شده ، تحذیری حتی برای خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چون می فرمایند: وَأُؤَدّی ما أَوْحی بِهِ إِلَی حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لایَدْفَعُها عَنّی أَحَدٌ... ، از اولش تحذیری و سخت صحبت می کنند ، پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرمایند که من باید این وظیفه را انجام دهم چون اگر انجام ندهم ممکن است بلایی بر من وارد شود که کسی یارای مخالفت با آن بلا را نداشته باشد اگر چه حیله و مکر او بزرگ و دوستی او با من زلال باشد بعد می فرمایند: لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ , یعنی مولا و فرمانده و خدا فقط اوست و غیر او نیست . یعنی این که هیچ کس نمی تواند در مقابل هو که مستثنی از تمام خدایان است و او خدای واقعی است تاب دفاع بیاورد .
2. بعد حضرت اعلام می کنند که خدا به من گفته: " أَنِّی إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَی _فی حَقِّ عَلِی_فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ” اگر آنچه را که خدا در حق علی بر من نازل کرده نرسانم رسالت خدا را تبلیغ نکرده ام ! یعنی تمام رسالت من زیر سوال می رود. پس حضرت از همان ابتدا بطور قاطع ، تحذیری و سخت این مسئله را اعلام می کنند . از نظر روانی هم جالب توجه است، که اول اعلام می کنند که ایشان بنده خدا هستند و خدا هم رب ایشان است .
3. بعد از این سختی می فرمایند که ”وَقَدْ ضَمِنَ لی تَبارَکَ وَتَعالَی الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ هُوَاللَّهُ الْکافِی الْکَریمُ”خدا هم ضامن شده که من را از شر مردم و از آزار آنان حفظ کند،البته خداوند کافی، کریم، بزرگوار و بخشنده است.
4. و بعد حضرت آیه تبلیغ ,که آیه 67 سوره مائده است ،را تلاوت می کنند. در ضمن آیه، تفسیر آیه را هم می فرمایند و جالب است که آیه را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می کنند .از بین آیاتی که در خطابه غدیر ذکر شده اند فقط سه تای آنها با بسم الله آغاز شده اند که این آیه اولین آنان است و یکی هم در سوره حمد که در بخش هفتم است و دیگری سوره عصر ، این نکته دارد و نکته اش هم اهمیتِ شروع و گفتارِ این آیه است .حضرت تفسیر این آیه را در دو کلمه می فرمایند؛ یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک آن ما انزل الیک من ربک چیست ؟ فی عَلِی یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ در باره علی است. یعنی خلافت و جانشینیِ علی بن ابیطالب و وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ.
مبحث امامت را در بخش دوم بعد از اقرار به عبودیت و ربوبیت خدا با یک جمله تحذیری که ”من از خدا می ترسم و خدا من را برحذر داشته” شروع می کنند و اولین مرتبه، آیه ابلاغ را، که اعلان آن ماموریت پیامبر صلی الله علیه وآله بوده می خوانند و آن را به امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام و خلافت ایشان تفسیر می کنند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در تفسیر این آیه راجع به امیرالمؤمنین علیه السلام دو کار را انجام می دهند:
یکی این که آیه را عملا تفسیر می کنند و دیگر این که از نظر تئوری می خواهند بفرمایند که تفسیر و تأویل آیات قرآن با من است. یعنی هم بطور تئوری می فرمایند حق تفسیر آیات با ماست هم به صورت عملی در آن جا که می فرمایند ” یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ ” آیه را تفسیر می کنند ومی فرمایند که تفسیر با من است.
بعد از اینکه تحذیری و خیلی دقیق و محکم بیان می کنند که من حتما باید این امر را انجام بدهم می فرمایند: البته خدا مرا تضمین کرده و فرموده که” وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ ”خدا تو را از شر مردم نگاه می دارد- و تو نترس -.
5. و می فرمایند” مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ فی تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ تَعالی إِلَی” من آنچه را که خداوند متعال به من امر کرده انجام داده ام و در آن کاستی ندارم و کوتاهی نکرده ام . چرا حضرت به مردم می فرمایند کوتاهی نکرده ام ؟ می خواهند به مردم تاکید کنند که اگر شما وظیفه تبلیغ دارید باید وظیفه تان را انجام دهید و کوتاهی نکنید ! من که رهبر و پیغمبر شما هستم و کوتاهی نکرده ام از عذاب خدا می ترسم تا چه رسد به شما که باید بیشتر از عذاب خدا بترسید.
6. در این جا حضرت در توضیح این آیه (یا ایها الرسول .. ) میفرمایند که جبرئیل سه بار بر من حبوط کرده و مرا از طرف خدای ”السَّلامُ” و ” هُوالسَّلامُ” به انجام این ماموریت و اعلان امر کرده است . بکار بردن نام ”السَّلامُ” برای خدا در اینجا بخاطر این است که هر کدام از اسمهای خداوند متعال یک خاصیت و اثر متفاوتی دارد. نام ”السَّلامُ” نامی است که انسان و موجودات مخاطب را در سلم و آرامش و رفاه قرار می دهد پس” هُوالسَّلامُ” خدا سلام است ، یعنی سلامِ مطلق خداست . این که ما هم در آداب دینی داریم که وقتی انسانها به هم می رسند، سلام می کنند در واقع اسم سلم و آرامش خدا را می برند . سلام علیک یا سلام علیکم یعنی سلم و آرامش و رفاه از جانب من بر شما باد ،یعنی خطری از جانب من شما را تهدید نمی کند و معنی سلام دادنی که در اجتماع معمول هست هم همین است . السلام علیک یا ابا عبدالله یعنی ای ابا عبدالله شما از جانب من در رفاه و آسایش هستید واز جانب من ضرری به شما نمی رسد، یک معنای سلام این است و یک معنای دیگر این است که از طرف خدا سلم و آسایش و آرامش و رفاه بر شما باشد .اینجا حضرت هم اسمِ سلام خدا را می برند و هم می فرمایند و هُوالسَّلامُ ، سلام مطلق و سلم مطلق از خداست . ما انسانها از جانب خداوند در سلم ، آسایش و آرامش هستیم و اگر گاهی ضرری به ما می رسد در نتیجه اعمال خودمان است!
7. جبرئیل از طرف خداوندِ سلام بر من نازل شده و گفته که اینجا بایستم وبه همه ی سفید ها و سیاه ها اعلام کنم : یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک فی عَلِی یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ . اعلامی در مورد خلافت علی (ع).
8. اجزاء خلافت امیرالمومنین علیه السلام این صفاتی است که حضرت درجملات بعدی فرموده اند: أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی عَلی أُمَّتی وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی، ، علی بن ابیطالب برادر من است. چرا پیامبراکرم(ص) به امیرالمومنین به عنوان برادر نام میبرند؟ برای اینکه برادر به معنای مساوات ،هم سطحی ، هم فکری ،هم ارثی و همکاری است . وقتی کسی را برادر خطاب می کنیم معنایش این است که ما یک پدر و یک مادر داریم . منبع ما یکی است ، منشأ ما یکی است. گویا که قد و قواره و اندازه ما هم یکی است . وقتی کسی صیغه برادری می بندد-که این امر از قدیم در بشر فرهنگ بوده – یا مؤاخات می کند که به معنای برادری دو طرفه است می خواهد بگوید که من نسبت به تو در هر سنی که هستم و تو نسبت به من در هر سنی که هستی با هم برابر رفتار می کنیم و مواسات می کنیم هم من نسبت به شما و هم شما نسبت به من. در چند جای خطبه غدیر واژه اخ ، اخی ، اخو آمده که در اینجا هم اولین اعلام با صفت اخوت آمده است، چرا ؟ برای اینکه طبیعی ترین نسبت بین دو نفر که مساوات و مواسات داشته باشند اخوت و برادری است لذا در اینجا پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله هم اولین واژه ای که بکار می برند اخوت است : أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی و این امری طبیعی است. برای این که وقتی می گویید کسی برادر من است، بقیه آثار بر آن مترتب می شود و دیگر جای هیچ سؤالی نیست! خیلی از سؤالات با ”برادرم است” جواب داده می شود! چرا به او اینقدر ثروت دادی ؟ ”برادرم است”. چرا اینطور با او رفتار کردی ؟ ”برادرم است” چرا اینجوری با شما زندگی می کند؟ ”برادرم است” . چرا او نسبت به تو اینقدر نزدیک است؟ ایشان برادر من است . وقتی به کسی برادر بگویی خیلی از سؤالات حل می شود حتی در جوامع امروزی در فرهنگ های مختلف ،برادری مجازی و صیغه برادری یعنی تعهد برادری ، این مسئله بسیاری از سؤالها را جواب می دهد و آثار برادری را بر افراد مترتب می کند،لذا پیغمبراکرم صلی الله علیه وآله در اینجااز ” اخی”، ”برادرم”، به عنوان اولین صفت برای امیرالمؤمنین علیه السلام استفاده کرده اند، گویی که پدر و مادر ما یکی است و تمام حقوق ما مساوی است چون دو برادر به یک اندازه از پدر و مادر ارث می برند و در جنبه های حقوقی و مالی تفاوتی با هم ندارند حتی اگر سن یک برادر یک سال باشد و دیگری 50 سال یا 40 سال داشته باشد این دو حقوق و ارثشان برابر است . ممکن است که کارکرد آنها متفاوت باشد ولی ارثی که از پدر و مادر می برند برابر است، لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند که من باید اعلام کنم این علی بن ابیطالب برادر من است و وصی من است . وصی هم بعد از برادر نزدیک ترین نسبت طبیعی را به شخص دارد، برای اینکه وصی کسی است که بعد از مردن یک شخص حقوق و کارهای آن شخص بر عهده ی اوست .
و از احمد بن حسن زاهد درواجکى در تفسیر خود نقل است که: المولى فى اللغة من یتولى مصالحک فهو مولاک یلى القیام بامورک و ینصرک على اعدائک «مولى در لغتبه کسى گویند که متولى مصالح توست، اوست مولاى تو که به امور تو قیام مىکند! و تو را بر علیه دشمنانتیارى مىنماید»! و به همین مناسبتبه پسر عمو و معتق (آزادکننده بنده) مولى گویند.و پس از این مولى اسم واقع شد براى کسى که بر چیزى ثبات و دوام داشته باشد، و از آن جدائى و مفارقت نکند.
و زمخشرى در «کشاف»، و ابو العباس احمد بن یوسف شیبانى در «تلخیص کشاف»، و نسفى در تفسیر خود، در قوله تعالى:انت مولانا[9] «تو هستى مولاى ما»، و نیشابورى در «غرائب القرآن» در گفتار خداوند:انت مولانا[10]، و در گفتار دیگر خداوند: فاعلموا ان الله مولاکم[11] «پس بدانید که خداوند مولاىشماست» و در گفتار دیگر خداوند: هى مولاکم[12] «آتش است مولاى شما» در همه این موارد گفتهاند: مراد از مولى متولى امر است.
و بر همین نهجسیوطى در «تفسیر جلالین» در آیه شریفه:انت مولانا[13] «تو هستى مولاى ما»، و در آیه شریفه:فاعلموا ان الله مولاکم[14] و در آیه شریفه: قل لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا هو مولانا[15]. «بگو (اى پیغمبر) به ما هیچ گزندى از جانب کفار نمىرسد مگر آنچه خداوند براى ما مقدر نموده است.اوست مولاى ما»، - یعنى متولى امرنا - مشى کرده و مولى را به معناى متولى و صاحب اختیار و مدبر امور گرفته است.
این بحثى بود که در اطراف معانى عدیده مولى شد، و دانسته شد که: در حدیثشریف ولایت غیر از معناى ریاست کلیه و امامت الهیه و صاحب اختیارى امت اسلام همانند پیامبر اعظم نمىتواند معنائى داشته باشد.
علاوه بر این، آنچه ما به صدد آن مىباشیم آنست که: بعد از خوض در بطون لغت عرب و مجامیع ادب و جوامع عربیت آنچه به دست مىآید، آنست که: حقیقت معناى مولى، اولى به شىء یعنى سزاوارتر به چیز است، و معنائى غیر از این ندارد، و همه معانى به این معنى بازگشت مىکنند.و این معناى اولویت در همه معانى ملحوظ بوده، و در هر یک به نوع عنایتخاصى استعمال شده است.
و علیهذا مولى فقط یک معنى دارد و بس، و آن سزاوارتر و اولى است.و این اولویتبه حسب استعمال در هر موردى تفاوت مىکند.و قبل از ما این نظریه را ابن بطریق که از اعلام طائفه شیعه در قرن ششم است در کتاب «عمده» خود بیان کرده، و کم و بیش این معنى از بسیارى از علماء اهل سنت در وقتى که معناى مولى را نمودهاند استفاده مىشود.
در حدیث غدیر مَولی به معنای اوّلی می باشد
و یکى از ادله آنکه معناى اول و متبادر به ذهن از لفظ مولى، اولى بشىء استخبرى است که مسلم در «صحیح» خود از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت کردهاست که آنحضرت فرمودند: لا یقل العبد لسیده مولاى: «بنده به آقاى خودش نگوید: مولاى من»! و در حدیث ابى معاویه این جمله را اضافه دارد که: فان مولاکم الله «به علت اینکه مولاى شما خداست».و این خبر را بسیارى از ائمه حدیث در تالیفات خود آوردهاند.[16]
شعر أخْطَل نصرانی در مدح عبدالملک بن مروان در معنای مَولی
شیخ ابو الفتوح رازى گوید: در حدیث من کنت مولاه فعلى مولاه از معانى وارده در کلمه مولى هیچ احتمال نکند، جز اولى یا سید مطاع چنانکه اخطل گوید عبد الملک مروان را.و اخطل ترسا بود، ممکن نیست که بر او حواله توان کردن که او را غرضى بوده استیا میلى به این مذهب و این جماعت.و ممدوح وى آنست که در عداوت اهل البیت علم بود، مىگوید:
فما وجدت فیها قریش لاهلها اعف و اوفى من ابیک و امجدا 1
و اورى بزندیه و لو کان غیره غداة اختلاف الناس اکدى و اصلدا 2
فاصبحت مولاها من الناس کلهم و احرى قریش ان یجاب و یحمدا 3
1- «طائفه قریش براى خلافت کسى را که اهلیتبراى آن را داشته باشد غیر از پدرت (مروان حکم) عفیفتر و کثیر الوفاتر که بهتر حق را از موردش بستاند و به اهلش برساند، و عزیزتر و رفیعتر نیافتند.
2- او با هر دو آتش گیرانهاى که در دست داشت آتش را از اعماق بیرون آورد، و اگر هر آینه غیر از او کسى دیگر خلیفه مىشد دوران اختلاف مردم به محرومیتهاى بیشتر و آوازههاى بدون محتوى منجر مىشد.
3- و اینک تو (عبد الملک بن مروان) در حالى هستى که مولا و سید و پیشواى خلافتى براى جمیع مردمان! و سزاوارترین فرد از افراد قریش مىباشى که به نداى تو لبیک مىگویند، و تو را مورد تمجید و تحسین و تحمید قرار مىدهند»!
و على اى حال به لفظ مولى، سید و اولى خواست.[17]
و از جمله ابیاتى که صراحت در امامت و امارت امیر المؤمنین علیه السلام دارد، و ازلفظ مولى استفاده مىشود ابیات عمرو بن عاصى است که چون معاویه به او نامه مىنویسد و بر علیه امیر المؤمنین و حمایت از خودش او را از محل اقامهاش در فلسطین به سوى خود در شام دعوت مىکند، او در جواب، قصیدهاى مفصل در مقام و منزلت و امارت و امامت امیر المؤمنین علیه السلام مىگوید، و آنرا براى معاویه مىفرستد، و مىخواهد بفهماند که تو مرا براى یارى خودت با چنین شخصیتى مواجه مىکنى! و نتیجه و بهره من از این دعوت باید چیز بزرگ و با ارزشى باشد نه چیز کوچک و کماهمیت.و از جمله ابیات این قصیده که شاهد بر مقام ماست این ابیات است:
و کم قد سمعنا من المصطفى وصایا مخصصة فى على 1
و فى یوم خم رقى منبرا و بلغ و الصحب لم ترحل 2
فامنحه امرة المؤمنین من الله مستخلف المنحل 3
و فى کفه کفه معلنا ینادى بامر العزیز العلى 4
و قال: فمن کنت مولى له على له الیوم نعم الولى[18] 5
1- «و چه بسیار سفارشها و وصیتهائى را که درباره على بن ابیطالب که اختصاص به او داشت ما از مصطفى شنیدیم.
2- و در روز غدیر خم پیامبر بر منبر بالا رفت و تبلیغ على را نمود در حالى که اصحاب آنحضرت کوچ نکرده بودند.
3- و مقام امارت و ریاست مؤمنان را به او عطا نمود، از طرف خداوندى که قراردهنده جانشین است، و آن خداوند این مقام امارت را به امیر المؤمنین علیه السلام عطا کرد.
4- و دست على در دست رسول خدا بود، که به طور اعلان و آشکارا به امر خداوند عزیز و بلندمرتبه ندا مىکرد:
5- و چنین گفت که: هر کس من مولاى او هستم در امروز على بن ابیطالببراى او ولى خوب و شایستهاى است».
أشعار أبوتمام طآئی و عَبْدِی کوفی دربار? غدیر
و شاعر معروف عرب و عربیت ابو تمام: ادیب قرن دوم و سوم در این موضوع چنین گوید:
و یوم الغدیر استوضح الحق اهله بضحیآء لا فیها حجاب و لا ستر 1
اقام رسول الله یدعوهم بها لیقربهم عرف و یناهم نکر 2
یمد بضبعیه و یعلم انه ولى و مولاکم فهل لکم خبر 3
یروح و یغدو بالبیان لمعشر یروح بهم غمر و یغدو بهم غمر 4
فکان لهم جهر باثبات حقه و کان لهم فى بزهم حقه جهر[19] 5
1- «و در روز غدیر حق مىخواستبراى اهلش واضح شود در روز روشن آفتاب برآمده که در آن هیچ حجاب و پردهاى نبود.
2- رسول خدا على را بر پا داشت، و مردم را در آن روشنائى فراخواند، تا اینکه شایستگى و پسندیدگى به آنها نزدیک شود، و زشتى و بدى از آنها دور گردد.
3- دو بازوى على را به بالا مىکشید، و مردم را اعلام مىنمود که اوست ولى خدا و مولاى شما! پس آیا شما چنین علم و اطلاع حاصل از مشاهده را دارید؟!
4- پیامبر با بیان و وضوح، شب و صبحگاه به جماعتى رفت و آمد داشت که شبانگاه آنها در ظلمتشدید فرو مىرفتند، و صبحگاه نیز در ظلمتشدید فرو مىرفتند.
5- و آن جماعت چنان بودند که براى اثبات حق على و اعتراف به آن، سخن خود را بلند و آشکارا کردند، همچنانکه براى گرفتن و ستردن حق على نیز سخن بلند کرده و آشکارا نمودند». و عبدى کوفى از شعراء اهل بیت و معاصر حضرت صادق علیه السلام در ضمن قصیدهاى طولانى چنین گوید:
و کان عنها لهم فى خم مزدجر لما رقى احمد الهادى على قتب 1
و قال و الناس من دان الیه و من ثاو لدیه و من مصغ و مرتقب 2
: قم یا على فانى قد امرت بان ابلغ الناس و التبلیغ اجدربى 3
انى نصبت علیا هادیا علما بعدى و ان علیا خیر منتصب 4
فبایعوک و کل باسط یده الیک من فوق قلب عنک منقلب 5
عافوک لا مانع طولا و لا حصر قولا و لا لهجبالغش و الریب 6
و کنت قطب رحى الاسلام دونهم و لا تدور رحى الا على قطب 7
و لا تماثلهم فى الفضل مرتبة و لا تشابههم فى البیت و النسب[20] 8
1- «و چون حضرت احمد که هادى امت است در خم بر روى کوهانهاى شتر بالا رفت، افرادى از آن جماعتبودند که پیوسته مىخواستند خلافت را از على منع و طرد کنند و به دور افکنند.
2- و در حالى که بعضى از آن جماعتبه پیامبر نزدیک بودند، و بعضى در کنار آنحضرت سکنى گزیده بودند، و بعضى گوش فرا مىدادند، و بعضى انتظار وقوع حادثهاى را داشتند، پیغمبر صلى الله علیه و آله گفت:
3- بپاخیز اى على! زیرا که من مامور شدهام به اینکه تبلیغ کنم و به مردم برسانم، و تبلیغ براى من سزاوارتر است.
4- من على را به عنوان هدایت و علم رهبرى بعد از خودم نصب کردم و بدرستى که على بن ابیطالب بهترین فرد پسندیده و انتخاب شده و گزیده شده براى منصب امامت است.
5- پس آن جماعتبا تو (اى على) بیعت کردند و هر یک از آنها دستخود را براى بیعتبه سوى تو دراز کرد، و لیکن این بیعت از فراز دل و قلب بود نه از درون آن، و خواسته آنان از تو منقلب و به سوى غیر تو منعطف و متوجه بود.
6- ایشان تو را از هر بدى و علت و ناپاکى مبرا و منزه مىدانستند، نه ازجهتسعه و قدرت تو منعى بود، و نه از جهت گفتار و سخن تو کوتاهى و ضعفى بود، و نه از جهت تحریض و اصرار به غش و خیانت و شک و تهمت متهم بودى!
7- تو اى على قطب آسیاى اسلام و محور گردش آن بودى نه ایشان، و هیچگاه چرخ آسیا بدون قطب نمىگردد.
8- نه در فضیلت و شرف هم رتبه ایشان بودى! و نه در اصالتخاندان و نسب شبیه آنان بودى»!
بارى اینها همه شواهدى است که معناى مولى، امام و پیشوا و حاکم بر مقدرات مردم و صاحب اختیار امور دنیوى و اخروى آنان از جانب حضرت حق تعالى است.یعنى آن که به مقام فناء فى الله رسیده و بین او و حضرت حق در سیر مراتب تقرب، هیچ بعد و فاصلهاى نمانده است، تمام حجابها و فاصلههاى ظلمانى و نورانى برداشته شده است، و اینستحقیقت ولایت که همان مقام عبودیتحقه حقیقیه و آخرین درجه سیر از کمالات بشر است.
بزرگان از اهل ادبیّات عرب که مَوْلی را به معنای امام و أوْلی گرفته اند
و غیر از امیر المؤمنین علیه السلام و شعراى هم عصر رسول خدا و هم عصر با ائمه طاهرین - سلام الله علیهم اجمعین - که تا به حال یاد کردیم بسیارى از بزرگان فضل و فضیلت و بلاغت و ادب و عربیت هستند که یا در زمان ائمه علیه السلام بوده و یا بعد از ایشان آمدهاند و درباره غدیر و ولایت و فضایل و محاسن و مناقب امیر المؤمنین علیه السلام - که متخذ از معناى مو0ى و مستفاد و مستنبط از احادیثى است که در آنها کلمه ولایت و یا مولى بکار رفته - اشعارى سرودهاند که در بین اهل عربیت، کلام و شعر ایشان مورد اتفاق و اجماع است، همانند دعبل خزاعى، و امیر ابو فراس، و حسین بن حجاج، و حمانى کوفى، و شریف علم الهدى سید مرتضى، و شریف سید رضى، و ابن رومى، و صنوبرى، و مفجع، و صاحب بن عباد، و ناشى صغیر، و ابن علویة، و ابن حماد، و ابن طباطبا، و ابن عودى نیلى و جوهرى، و زاهى، و تنوخى، و صولى نیلى، و ابوالعلا سروى، و مهیار،[21] و فنجکردى، و ابو الفرج رازى. و ما از بعضى از همین بزرگان نیز اخیرا یاد کردیم، وبرخى از ابیات رشیق و عالى المضمون آنان را به عنوان شاهد آوردیم.آیا کسى مىتواند در معانى کلمات این اعلام که بعضى از آنها را اصل و اصول عربیت دانستهاند شک نماید؟
9] ـ آی? 268، از سور? 2: بقره .
[10] آی? 268، از سور? 2: بقره
[11] ـ آی? 40، از سور? 8: أنفال .
[12] ـ آی? 15، از سور? 57: حدید
[13] ـ آی? 286، از سور? 2: بقره .
[14] ـ آی? 40، از سور? 8: أنفال .
[15] ـ آی? 51، از سور? 9: توبه .
[16] ـ «الغدیر» ج 1، منتخبی از ص 362 تا ص 370.
[17] ـ «تفسیر أبوالفتوح رازی » ج 2، ص 198.
[18] ـ این اشعار جزء قصیده ای است که عمرو بن عاص از مصر برای معاویه فرستاد؛ و چون معاویه می خواست او را از ولایت مصر عزل کند با این قصیده که در ذمّ او و مدح أمیرالمؤمنین علیه السّلام بود منصرف شد. این ابیات را در «أنوار نعمانیّه » سیّد نعمت الله جزایری در ص 38 و ص 39 آورده است .
[19] ـ «دیوان أبی تمام طائی » ص 143. و شرح حال أبو تمام را خطیب در «تاریخ بغداد»، ج 8، از سص 248 تا ص 253، تحت عنوان حبیب بن أوس أبو تمام طائی شاعر آورده است .
و در «مناقب » ابن شهرآشوب ج 1، ص 539 این پنج بیت را با یک بیت دیگر آورده است ؛ و آن بیت اینست :
أحجَّةُ ربّ العالمین و وارثُ النَّبیِّ ألا عهدٌ و فیّ و لا اصر
[20] ـ از أبو محمّد سفیان بن مصعب عَبدی کوفی است (الغدیر، ج 2، ص 292).
[21] ـ در کتاب «نقض » که معروف است به «بعض مثالب النّواصِب فی نقض بعض فضائح الرَّوافض » تصنیف أبو رشید عبدالجلیل قزوینی رازی ، در ص 247 آورده است که : مَهیار بن مرزویه کاتب ، از فرزندان انوشیروان عادل است .