«معناى اول را که رب باشد نمى توان مراد از مولى در حدیث رسول الله گرفت، زیرا لازمه آن کفر است.و معناى دوم و سوم تا سیزدهم را نیز نمى توان گرفت، زیرا لازمه آن کذب و دروغ است، چون معلوم است که صحیح نیست بگوئیم: هرکس که رسول خدا عموى اوست، یا مثلا معتق اوست، یا مالک اوست، یا شریک اوست، و یا هم پیمان و هم عهد با اوست، على بن ابیطالب هم عموى او، و یا معتق او، و یا مالک او، و شریک او، و هم عهد با اوست، و معناى چهاردهم تا هیجدهم یعنى صاحب و همسایه و وارد بر قبیله و داماد و قریب را نمى توان مراد از حدیث گرفت، چون لازمه اش سخافت و کوتاهى معرفى و بى ارزش بودن این خطبه مهم است.
معنى ندارد که رسول خدا در این مجتمع عظیم، در بین مسیر، و گرماى هوا، امر به توقف کند و دستور بدهد که آنان که پیشاپیش رفتهاند مراجعت کنند، و آنان که از عقب مى رسند بمانند و حرکت نکنند، و همه را در یک محلى که منزلگاه نیست نگهدارد بر اساس وحى خداوندى که شبیه به تهدید صورت گرفت، و مردم هم که در رنجسفر و در گرماى هوا و نامساعد بودن محل توقف، بطوریکه چون روى زمین براى استماع خطبه مىنشستند، نیمى از رداى خود را زیر پا، و نیم دیگر را بر سر مىانداختند، که گرما از زمین و از آسمان آنان را به تعب نیفکند، آنگاه منبرى از کوهان هاى شتر ترتیب دهند، و پیامبر بر آن منبر بالا رود، و بگوید: چون خبر رحلت مرا خداوند به من اطلاع داده است، لذا این امر مهم و توقف مردم براى این جهت است که مبادا وقتش فوت شود، و مطلبى است که از نظر دین و دنیا در کمال اهمیت، بلکه در اقصى درجه عنایت است، آنوقت مردم را خبر دهد به مطلبى که هیچ فائدهاى بر آن مترتب نیست، و در اعلان عمومى آن آنهم بدین کیفیت و خصوصیت هیچ نیازى نباشد.مثل اینکه بگوید: هر کس که من همنشین او هستم و یا همسایه او و یا وارد بر قبیله و عشیره او و یا داماد او و یا نزدیک و قریب به او، على بن ابیطالب همانند من همنشین او و یا همسایه او، و یا وارد بر قبیله او، و داماد و نزدیک اوست.
ما این کار را درباره صاحبان عقلهاى ضعیف، احتمال نمىدهیم، تا چه رسد درباره صاحب عقل اول و انسان کامل: پیامبر رحمت و خطیب بلاغت.و علیهذا تهمت زشتى است که ما درباره پیامبر اسلام بعضى از این معانى را از کلمه مولى نسبت دهیم.
و بنابر فرض آنکه یکى از این معانى مراد باشد چه فضیلتى براى امیر المؤمنین علیه السلام خواهد بود که در آن محفل عظیم به او تهنیت گویند، و صدا به بخ بخ بلند کنند، و سعد بن ابى وقاص در حدیث وارد شده از او، این فضیلت را بر تمام شترهاى سرخ مو، و یا از تمام دنیا و آنچه در آنست، ترجیح دهد، اگر بنا به فرض عمر نوح را هم به او بدهند، و در این مدت طولانى از این شترهاى سرخ مو، و یا ازدنیا و ما فیها بهرهمند گردد؟!
و منعِم و عَقید، یعنى نعمتدهنده و همپیمان، اینها را هم نمىتوان مراد از مولى در حدیث گرفت.زیرا معلوم است که ملازمهاى نیستبین اینکه هر کس که رسول الله منعم او باشد على بن ابیطالب نیز منعم او باشد.و ملازمهاى نیستبین اینکه هر کس که رسول خدا با او همعهد و پیمان باشد على علیه السلام هم با او چنین باشد، مگر آنکه بگوئیم: مراد آنست که هر که رسول خدا در دین و هدایت و تهذیب و ارشاد و عزت در دنیا و نجات در آخرت منعم اوست، على علیه السلام نیز به مثابه پیامبر منعم اوست، چون قائم مقام او، و حافظ شریعت او، و مبلغ دین او، و اعلان کننده نهج و سنت اوست، فلهذا خداوند دین خود را به او کامل کرده، و نعمتخود را تمام نموده است.و در اینصورت با معناى امامت و ولایتى که ما درصدد اثبات آن هستیم انفکاک ندارد و مساوق با همان جهتى است که از معناى اولویت و ولایتبه معناى ریاست و صاحب اختیارى استفاده مىشود.
و در عقید بگوئیم: مراد از پیمان، عهدهائى بوده است که بین رسول خدا و بعضى از قبائل براى صلح و آرامش، و یا براى نصرت آنحضرت منعقد شده است، و امیر المؤمنین علیه السلام در این پیمانها بعد از رسول خدا به منزله پیغمبر خدا هستند که براى تنظیم سلطنت اسلامیه، و حکومت الهیه، و رفع هرج و مرج، قیام و اقدام نمایند.و در اینصورت نیز با معناى ولایتبه معناى امامت و ریاست عامه الهیه منافات ندارد، و مطلوب در هر حال حاصل است.
و محبّ و ناصر نیز در هر صورت و بر هر تقدیر نمىتواند مراد از حدیثشریف باشد، زیرا که منظور از من کنت محبه او ناصره فعلى ناصره او محبه اگر اخبار از وجوب محبت و نصرت مؤمنان بر على بن ابیطالب، و یا انشاء این معنى است، و معنایش این مىشود که: هر کس من دوستدار او هستم، و یارىکننده او هستم، على دوستدار و یار اوست، و یا بر على واجب است که دوستدار و یار او باشد، در اینصورت لزومى نداشت که این اخبار از محبت و نصرت على و یا انشاء وجوب آنها را در حضور جمعیتبگوید، و به مستمعان ابلاغ کند، بلکه لازم بود رسول خدا به خود امیر المؤمنین علیه السلام اخبار دهد، و یا انشاء وجوب کند.
مگر اینکه مراد از خطبه و استماع تودههاى مردم، جلب عواطف و تشدیدمحبت آنها به على علیه السلام گردد که چون بدانند امیر المؤمنین در رتبه و درجه پیغمبر اکرم، دوستدار و یار آنهاست، بنابراین بر آنها لازم است از او متابعت کنند، امر او را گردن نهند و هیچگاه در مقام خلاف و رد گفتار او برنیایند.
و چون رسول خدا صلى الله علیه و آله گفتار خود را با جمله من کنت مولاه آغاز کردند معلوم مىشود که بنابراین تقدیر، از محبت و نصرت اراده نفرموده است مگر همان - گونه محبت و نصرتى را که خود نسبتبه افراد مؤمنین داشته است.فلهذا على علیه السلام همچنین محبتى به مردم دارد، و چنین نصرتى از آنها مىنماید.
و در اینصورت این نوع از محبت و نصرت همانند محبت و نصرت رسول خدا اختصاص به زعیم دین و دنیا و مالک امور، و دافع از کیان و ناموس آنها و نگهدار بیضه اسلام خواهد داشت، و این معنى همان معناى اولویتبه آنها از نفوسشان است که اگر نباشد، گرگان درنده، و وحوش درهم شکننده، و ایادى اعادى کفر و نفاق، جامعه اسلام را درهم مىشکنند، و دستهاى عناد از هر سو دراز مىشود، غارتهاى بنیاد برکننده اموال مسلمین را مباح، و نفوسشان را در معرض هلاک، و ناموس و حرم خدا را هتک مىنمایند.و دیگر غرض از دعوت و بسط نظام دین از بین مىرود.و البته کسى که در محبت و نصرت تا این سر حد باید بوده باشد او خلیفه خداوند بر روى زمین و خلیفه رسول خدا خواهد بود.و اینست معناى ولایت کبراى الهیه.
و اگر مراد از حدیث، اخبار از وجوب محبت و نصرت على بن ابیطالب استبر جماعت مؤمنان و یا انشاء این معنى است، و معنایش این مىشود که: هر کس که من دوستدار و یار او هستم او دوستدار و یار على بن ابیطالب است، و یا بر او واجب است که دوستدار و یار على باشد، در اینصورت این معنى امر تازهاى نبود که محتاج به خطبه و تشکیل اجتماع مردم بدین نحو بوده باشد، زیرا معلوم است که چون امیر المؤمنین از مؤمنان است، طبق آیات قرآن کریم، مردم او را دوست دارند، و یا باید دوست داشته باشند.
از این گذشته اگر مراد از حدیث انشاء و یا اخبار از محبت مسلمانان و یا نصرت آنها نسبتبه امیر المؤمنین علیه السلام بود، باید بفرماید: من کان مولاى فهو مولى علىّ یعنى هر کس محب و یا ناصر من استباید او محب و ناصر على باشد،در صورتى که معناى مولى محب و ناصر است نه محبوب و منصور.و بنابراین نمىتوان معنائى براى این حدیث قائل شد.و شاید به ملاحظه همین هتسبط ابن جوزى در «تذکره» خود ص 19 گفته است که: در این حدیث نمىتوانیم لفظ مولى را بر معناى ناصر حمل کنیم.
و نیز از این گذشته وجوب محبت و نصرت مسلمین، اختصاص به امیر المؤمنین ندارد، بلکه بر مسلمین لازم است که همه مؤمنین را دوست داشته باشند و آنها را یارى کنند.بنابراین وجه اختصاص امیر المؤمنین علیه السلام بدین جهت چیست؟ و اگر از محبت و نصرت، یکدرجه و مرتبه مخصوص از آن اراده شود که از محبتهاى معمولى که رعایا و امت نسبتبهم دارند بیشتر است، مانند وجوب پیروى و اطاعت، و امتثال اوامر و تسلیم در برابر فرامین، در اینصورت مرجع این محبت و نصرت، همان حجیت و امامت است، بخصوص که نبى اکرم همانند آنرا در حدیثبراى خود بیان کرده و فرمودند: من کنت مولاه فعلى مولاه، و تفکیک بین این دو مزیت، در کلام واحدى که داراى سیاق واحدى است معنى ندارد.
بارى از این معانى بیست و هفتگانه که براى مولى بیان شد تا بحال در بیست و دو معناى آن بحث کردیم، و معلوم شد که هیچیک از آنها نمىتوانند مراد و منظور از لفظ مولى در حدیث ولایتباشند، باقى ماند پنج معناى دیگر:
1- ولى 2- اولى بالشىء (سزاوارتر به چیزى) 3- سیّد (آقائى که مالک بنده و یا آزادکننده بنده نباشد، و بدین لحاظ به او مولى نگویند، بلکه به جهت نفس سیادت و آقائى به او مولى گویند) 4- متصّرف فى الامر (متصرف در چیزى) 5- متولّى فى الامر (متولى و صاحب اختیار در چیزى).
اما معناى سید نیز باید همان معناى اولى از نقطهنظر سیادت دینیه عامه بر امت اسلام باشد، زیرا که معنى ندارد رسول اکرم صلى الله علیه و آله با آنکه سیادت خودش الهى بود به پسر عم خود سیادتى بدهد که در آن ظلم و ستم باشد.
و همچنین معناى متصرف در امر باید تصرف الهى معنوى باشد که همان مساوق با سیادت الهیه و ولایتسبحانیه است.تصرف در امر را بسیارى معناى ولایتشمردهاند، همچنانکه فخر رازى در تفسیر خود از قفال در تفسیر آیه مبارکه:
و اعتصموا بالله هو مولاکم[1] آورده است که قفال گفته است: هو مولاکم یعنى سیدکم و المتصرف فیکم یعنى خداوند آقاى شما و متصرف در امور شماست.و نیز سعید چلبى مفتى روم، و شهاب الدین احمد خفاجى هر دو آنها در تعلیقه خود بر تفسیر «بیضاوى» آوردهاند، و در «صواعق» از معانى حقیقیه مولى شمرده است، و کمال الدین جهرمى نیز در «ترجمه صواعق» آورده است، و محمد بن عبد الرسول برزنجى در «نواقض»، و شیخ عبد الحق در «لمعات» خود ذکر کردهاند.
و بنابراین مراد از این مولى متصرفى است که خداوند سبحانه او را برانگیخته است که متبوع واقع گردد و عالم بشریت را به مدارج و معارج انسانیت و رستگارى رهبرى کند، پس او اولى و سزاوارتر است از غیر خود در تصرف در جامعه انسانى.و او باید یا پیغمبر مبعوثى باشد، یا امام واجب الاطاعة که از ناحیه آن پیامبر منصوص باشد به امر حضرت خداوندى.
و همچنین معناى متولّى امر و صاحب اختیار در امور باید اینطور باشد تا بتواند از طرف خدا به حق اختیارات مردم را در دست گیرد و آنها را به کمال، هدایت کند.
ابو العباس مبرد متولّى امر را از معانى مولى شمرده است، آنجا که خداوند فرماید:
بان الله مولى الذین آمنوا[2] یعنى: خداوند متولى امور مردمى است که ایمان آوردهاند.آنگاه گفته است که ولى و مولى یک معنى دارند.و ابو الحسن واحدى در تفسیر «وسیط» خود، و قرطبى در تفسیر خود در آیه شریفه:
بل الله مولاکم[3] آوردهاند که مراد از مولى متولى امور است.و ابن اثیر در «نهایه»، و زبیدى در «تاج العروس» و ابن منظور در «لسان العرب» همین معنى را براى مولى ذکر کردهاند، و گفتهاند: از این قبیل است معناى حدیث وارد از رسول خدا صلى الله علیه و آله که: ایّما امراة نکحتبغیر اذن مولاها فنکاحها باطل «هر زنى که بدون اذن متولى در امور خود نکاح کند، آن نکاح باطل است».و در روایتىآمده است: بغیر اذن ولیها یعنى متولى امر خود.
و بیضاوى در سه جاى از تفسیر خود: در قوله تعالى:ما کتب لنا هو مولانا[4] «آنچه خداوند براى ما نوشت، اوست متولى امور ما»، و در قوله تعالى:و اعتصموا بالله هو مولاکم[5] «اعتماد و استمساک به خدا کنید که اوست متولى امور شما»، و در قوله تعالى:و الله مولاکم[6] «و خداوند متولى امور شماست»، آورده است که مراد از مولى در این آیات متولى امر است.
و ابو السعود عمادى در تفسیر خود در آیه شریفه:و الله مولاکم[7] «و خداوند مولاى شماست»، و در آیه شریفه:هى مولاکم[8] «آتش مولاى شماست» ذکر نموده است که مراد از مولى، متولى امر است.و راغب اصفهانى در «مفردات» خود نیز همینطور ذکر کرده است.
پی نوشت:
[1] ـ آی? 78، از سور? 22: حجّ.
[2] ـ آی? 11، از سور? 47: محمّد صلّی الله علیه و آله .
[3] ـ آی? 150، از سوره 3: آل عمران .
[4] ـ آی? 51، از سور? 9: توبه . و تمام آیه اینست : قُلْ لَن یُصِیبُنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَ عَلَی اللَهِ فَلْیَتَوَکَّلُ الْمُؤمِنُونَ.
[5] ـ آی? 78، از سور? 22: حجّ.
[6] ـ آی? 2، از سور? 66: تحریم .
[7] آی? 2، از سور? 66: تحریم .
[8] ـ آی? 15، از سور? 57: حدید.
نظر بدهید |
10 – (یوم رفع الدرج) روز بلندى گرفتن منزلتشایستگان;
قال على (ع):إن هذا یوم عظیم الشأن ، فیه وقع الفرج ، ورفعت الدرج و وضحت الحجج و هو یوم الیضاح والافصاح من المقام الصراح ، و یوم کمال الدین و یوم العهد المعهود )... بحارالانوار ، 97: .116 )
على (ع) فرمود :امروز ( عید غدیر ) روز بس بزرگى است .در این روز گشایش رسیده و منزلت ( کسانى که شایسته آن بودند ) بلندى گرفت و برهان هاى خدا روشن شد و از مقام پاک با صراحت سخن گفته شد و امروز روز کامل شدن دین و روز عهد و پایمان است .
فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى الْمُهاجِرینَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَى التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَى الْبادى وَالْحاضِرِ، وَ عَلَىالْعَجَمِىِّ وَالْعَرَبىِّ، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَ عَلَىالْأَبْیَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلى کُلِّ مُوَحِّدٍ، ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَاللَّهُ لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ.
ای مردم،این مطلب را درباره او بدانید وبفهمید،و بدانید که خداوند او رابرای شما صاحب اختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرین و انصار و بر تابعین آنان به نیکی،و بر روستایی و شهری،و بر عجمی و عربی،و بر آزاد و بنده،و بر بزرگ و کوچک،و بر سفید و سیاه.بر هر یکتا پرستی حکم او اجرا شونده و کلام او مورد عمل و امر او نافذ است.هر کس با او مخالفت کند ملعون است،و هر کس تابع او باشد و او را تصدیق نماید مورد رحمت الهی است.خداوند او را و هر کس را که از او بشنود و او را اطاعت کند آمرزیده است .
مَعاشِرَالنّاسِ،(فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُاللَّهُ فِىَّ، وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فى إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبینُ (الَّذى ذَکَرَهُ اللَّهُ فى سُورَةِ یس: (وَ کُلَّ شَىْءٍ أَحْصَیْناهُ فى إِمامٍ مُبینٍ)
ای مردم،علی را(بر دیگران)فضیلت دهید.هیچ علمی نیست مگر آنکه خداوند آنرا در من جمع کرده است و هر علمی را که آموخته ام در امام المتقین جمع نموده ام،و هیچ علمی نیست مگر آنکه آنرا به علی آموخته ام.اوست«امام مبین»که خداوند در سوره یس ذکر کرده است:«و کل شیی ء احصیناه فی إمام مبین»،«و هر چزی را در امام مبین جمع کردیم».
أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ (لَمْ یَسْبِقْهُ إِلَى الْایمانِ بى أَحَدٌ)، وَالَّذى فَدى رَسُولَاللّهِ بِنَفْسِهِ، وَالَّذى کانَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ وَلا أَحَدَ یَعْبُدُاللّهَ مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَیْرُهُ. أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَاللّهَ مَعى. أَمَرْتُهُ عَنِاللّهِ أَنْ یَنامَ فى مَضْجَعى، فَفَعَلَ فادِیاً لى بِنَفْسِهِ.
او(علی)اول کسی است که به خدا و رسولش ایمان آورد و هیچکس در ایمان به من بر او سبقت نگرفت.اوست که با جان خود در راه رسول خدا فداکاری کرد.اوست که با پیامبر خدا بود در حالی که هیچکس از مردان همراه او خدا را عبادت نمی کرد.اولین مردم در نماز گزاردن،و اول کسی است که با پیامبر خدا بود در حالی که هیچکس از مردان همراه او خدا را عبادت نمی کرد.اولین مردم در نماز گزاردن،و اول کسی است که با من خدا را عبادت کرد.از طرف خداوند به او امر کردم تا در خوابگاه من بخوابد،او هم در حالیکه جانش را فدای من کرده بود در جای من خوابید.
مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ اللّهُ، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ اللّهُ.
ای مردم، او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده است،و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است.@page_break@
11 - (یوم وضوح الحجج) روز روشن شدن دلایل خدا;
امام على(ع): هذا یوم ... فیه ... وضحت الحجج (این روزى است که دلایل خداوند در آن، روشن گشت.
وَأُقِرُّلَهُ عَلى نَفْسى بِالْعُبُودِیَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَأُؤَدّى ما أَوْحى بِهِ إِلَىَّ حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لایَدْفَعُها عَنّى أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حیلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ - لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَنى أَنِّى إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَىَّ (فى حَقِّ عَلِىٍّ) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لى تَبارَکَ وَتَعالَى الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَاللَّهُ الْکافِى الْکَریمُ. فَأَوْحى إِلَىَّ: (بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ــ فى عَلِىٍّ یَعْنى فِى الْخِلاَفَةِ لِعَلِىِّ بْنِ أَبى طالِبٍ ــ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ)مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى إِلَىَّ، وَ أَنَا أُبَیِّنُ لَکُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآیَةِ: إِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ إِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً یَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ أَبْیَضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِىَّ بْنَ أَبى طالِبٍ أَخى وَ وَصِیّى وَ خَلیفَتى (عَلى أُمَّتى) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِىَّ بَعْدى وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَقَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى عَلَىَّ بِذالِکَ آیَةً مِنْ کِتابِهِ (هِىَ): (إِنَّما وَلِیُّکُمُاللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ و وَیُؤْتونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)، وَ عَلِىُّ بْنُ أَبى طالِبٍ الَّذى أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَىالزَّکاةَ وَهُوَ راکِعٌ یُریدُاللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فى کُلِّ حالٍ.
اقرار می کنم برای خداوند بر نفس خود بعنوان بندگی او،و شهادت می دهم برای او به پروردگاری،و آنچه به من وحی نموده ادا می نمایم از ترس آنکه مبادا اگر انجام ندهم عذابی از او بر من فرود اید که هیچکس نتواند آنرا دفع کند هر چند که حیله عظیمی بکار بندد و دوستی او خالص باشدنیست خدایی جز اوزیرا خداوند به من اعلام فرموده که اگر آنچه در حق علی برمن نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده ام،و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا کفایت کننده و کریم است. خداوند به من چنین وحی کرده است:«بسم الله الرحمن الرحیم،یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربکفی علی یعنی فی الخلافة لعلی بن ابی طالبو إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس»،«ای پیامبر ابلاغ کن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده درباره علی،یعنی خلافت علی بن ابی طالبو اگر انجام ندهی رسالت او را نرسانده ای،و خداوند تو را از مردم حفظ می کند». ای مردم،من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکرده ام،و من سبب نزول این آیه را برای شما بیان می کنم:
جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام پروردگارمکه او سلام است مرا مأمور کرد که در این محل اجتماع بپا خیزم و برهر سفید و سیاهی اعلام کنم که«علی بن ابی طالب برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است.نسبت او بمن همانند نسبت هارون به موسی است جز اینکه پیامبری بعد از من نیست.و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است»،و خداوند در این مورد آیه ای از کتابش بر من نازل کرده است:«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»،«صاحب اختیار شما خدا و رسولش هستند و کسانی که ایمان آورده و نماز را بپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند»
12 - (یوم محنة العباد) روز آزمایش بندگان;
امام على(ع): هذا یوم محنة العباد (این روز آزمایش بندگان است) مصباح المتهجد، ص 700.
روز آزمون: «ویوم محنة العباد»، «محنت» به معناى آزمودن است و «امتحان» نیز از همین باب است. روز غدیر روز آزمایش بندگان بود، روزى که خداوند، ولى و پذیرش ولایتش را وسیله آزمودن انسانها قرار داد، هر که آن را پذیرفت و بدان پاى بند بود، سرفراز از بوته آزمایش درآمد، و هر که آن را رفض کرد ـ هر چند در آن هنگام تبریک گفت ـ در این امتحان پذیرفته نشد، چرا که نفى ولایت در حقیقت رها کردن رسالت و ترک توحید است.
13 - (یوم دحر الشیطان)روز راندن شیطان;
امام على(ع): و هو ... یوم دحر الشیطان (روز غدیر روز راندن شیطان است) مصباح المتهجد، ص 700.
روز راندن شیطان: «یوم دحر الشیطان». «دحر» بر وزن «دهر» به معناى راندن است. (صحاح اللغة، مادّه «دهر»)
در روز غدیر با کامل شدن دین، شیطان نیز براى دومین بار رانده شد، شیطان که از دین کامل و حقیقت ایمان دل خوشى ندارد، دوست مى داشت دین، ناتمام و ابتر بماند و به کفار وعده مى داد که با مرگ پیامبر(ص) نفس راحتى مى کشند، با واقعه غدیر، وسوسه ها، توطئه ها و نقشه ها، نقش بر آب شد و همان گونه که کافران مأیوس و نومید شدند (الیوم یأس الذین کفروا من دینکم ـ مائده،5)، شیطان نیز مأیوس و رانده درگاه الهى شد؛ همو که راضى به خلافت انسان براى خدا نبود و با سجده نکردن طرد و رجم شد، راضى به خلافت على(ع) براى پیامبر(ص) نیز نبود و از این رو مدحور گردید.
14 - (یوم الایضاح) روز آشکار کردن حقیقت
امام على(ع): و هو یوم الایضاح (روز غدیر، روز آشکار کردن حقیقت است) مصباح المتهجد، ص 700.
روز پرده بردارى از مقام امامت: «هذا یوم الایضاح والافصاح عن المقام الصراح». «افصاح» به معناى اظهار کردن و مرادف با «ایضاح» است، یعنی روز آشکار شدن مقام واقعی خلافت و ولایت:
مَعاشِرَالنّاسِ، هذا عَلِىٌّ أخى وَ وَصیىّ وَ واعی عِلْمى، وَ خَلیفَتى فى اُمَّتى عَلى مَنْ آمَنَ بى وَعَلى تَفْسیرِ کِتابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَالدّاعی إِلَیْهِ وَالْعامِلُ بِما یَرْضاهُ وَالُْمحارِبُ لاَِعْدائهِ وَالْمُوالی عَلى طاعَتِهِ وَالنّاهی عَنْ مَعْصِیَتِهِ. إِنَّهُ خَلیفَةُ رَسُولِ اللّهِ وَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ وَالْإمامُ الْهادی مِنَاللَّهِ، وَ قاتِلُ النّاکِثینَ وَالْقاسِطینَ وَالْمارِقینَ بِأَمْرِاللَّهِ.
ای مردم،این علی است برادر من و وصی من و جامع علم من، و جانشین من در امتم بر آنان که به من ایمان آورده اند، و جانشین من در تفسیر کتاب خداوند عز و جل و دعوت به آن، و عمل کننده به آنچه او را راضی می کند، و جنگ کننده با دشمنان خدا و دوستی کننده بر اطاعت او و نهی کننده از معصیت او. اوست خلیفه رسول خدا، و اوست امیرالمؤمنین و امام هدایت کننده از طرف خداوند، و اوست قاتل ناکثان و قاسطان و مارقان به امر خداوند.
15 - (یوم البیان عن حقایق الایمان) روز بیان کردن حقایق ایمان;
امام على(ع): و هو ... یوم البیان عن حقایق الایمان (روز غدیر روز بیان کردن حقایق ایمان است) مصباح المتهجد، ص 700.
روز بیان حقایق: «ویوم البیان عن حقائق الایمان». روزى که خط ایمان از دیگر خطوط ممتاز شد، کسانى که تا آن روز ادعاى ایمان به خدا و اطاعت از پیامبر را داشتند، در آن روز درونشان آشکار شد. در آن روز همه دانستند که اگر واقعاً معتقد به اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول هستند باید از اوامر خدا و پیامبر و از جمله ولى امر، على بن ابى طالب(ع) که مصداق بارز و اَتم اطاعت از خدا و رسول است نیز پیروى کنند.اینجا بود که با نصب على(ع) و نقش بر آب شدن نقشه ها و برباد رفتن خواب و خیالها، حقایق را انکار کردند و مصداق قل لم تؤمنوا(حجرات،14) شدند، چرا که ایمان فقط گفتن شهادتین نیست، بلکه پذیرش ولایت، حقیقت آن است که باید در قلب تجلى و در عمل جلوه نماید.
16 - (یوم الولایة) روز ولایت;
امام رضا(ع) در حدیثى مفصل، روز غدیر را روز عرضه ولایتبه انسانها و مخلوقات معرفى مىکند، المراقبات، ص257.
فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ اللَّهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى...
ای مردم،این مطلب را درباره او بدانید وبفهمید،و بدانید که خداوند او رابرای شما صاحب اختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است...
أَطیعوا وَانْقادوا لاَِمْرِاللَّهِ رَبِّکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُّهُ الُْمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدى عَلىٌّ وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِاللَّهِ رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فى ذُرِّیَّتى مِنْ وُلْدِهِ إِلى یَوْمٍ تَلْقَوْنَ اللَّهَ وَرَسولَهُ.
اطاعت کنید و در مقابل امر خداوند پروردگارتان سر تسلیم فرود آورید،چرا که خداوند عز و جل صاحب اختیار شما و معبود شما است،و بعد از خداوند رسولش و پیامبرش که شما را مخاطب قرار داده،و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است،و بعد از او امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد.
17 - (یوم الکرامة) روز کرامت;
امام صادق(ع): در هنگام ملاقات با برادر ایمانى خود بگو: الحمدالله الذى اکرمنا بهذا الیوم (حمد خداوند را که ما را در این روز کرامت داد) المرقبات، ص257.
غدیر ثمره نبوت واساس دین اسلام است. دینی که به انسان کرامت بخشید(وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ.سوره اسراءآیه70)و زمینههاى رشد وکمالش را فراهم آورد .روز غدیر خم روز نصب امیر المؤمنین به خلافت است واطاعت از اوبه فرمان خدا و رسول گرامی اسلام(ص) بهترین مسیر رسیدن به کرامت انسانی است.
18 - (یوم کمال الدین) روز کمال دین;
امام على(ع) و هو ... یوم کمال الدین (غدیر، روز کمال دین است) مصباح المتهجد، ص 700.
روز کامل شدن دین: «ویوم کمال الدین …»، روزى است که دین خداوند کامل شد. کارى که در روز غدیر صورت گرفت آنچنان از اهمیت برخوردار بود که حق تعالى در شأن آن فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم، کارى که اگر صورت نمى گرفت، نه تنها دین به مرحله کمال خود نمى رسید که در حقیقت اصل رسالت نیز ابلاغ نشده بود، فان لم تفعل فما بلغت رسالته از این روى على(ع) نیز خود فرمود: وکمل اللّه دینه….
19 - (یوم الفصل) روز جداسازى حق از باطل;
امام على(ع): هذا یوم الفصل الذى کنتم توعدون (این روز جداسازى است که به آن وعده داده شدهاید) مصباح المتهجد، ص 700.
روز داورى: «هذا یوم الفصل الذى کنتم توعدون»، روز غدیر روز جدایى حق از باطل است و این عبارت امام(ع) در حقیقت تشبیهى از غدیر به قیامت است و یا به عبارت صحیح تر تاویل به آن است، که قرآن فرمود: هذا یوم الفصل الذى کنتم به تکذبون(صافات،2) و نیز فرمود: وهذا یومکم الذى کنتم توعدون(انبیاء،103)در این تشبیه و تأویل دو نکته وجود دارد: اوّل این که آن گونه که روز قیامت حق از باطل جدا مى شود و اهل حقیقت و ایمان روانه بهشت مى شوند و گروه باطل به سوى دوزخ برده مى شوند، روز غدیر نیز فرقه ناجیه، مؤمنان به ولایت هستند و در صراط مستقیم که همان امام مفترض الطاعة است (انا سبیله الذى نصبنى للاتباع بعد نبیّه) قرار دارند، و جز آنها که از حق و ولایت اعراض کرده اند، دوزخى اند.
دوم این که کفار و مشرکان انتظار وقوع قیامت را نداشتند و مى پنداشتند که واقعیت ندارد؛ دشمنان ولایت نیز انتظار چنین روزى را نداشتند و نمى پنداشتند که خداوند وصى و جانشینى براى پیامبر(ص) تعیین و نصب کنند، اما با حیرت تمام مشاهده کردند که خداوند خود داورى کرد و امام و ولى را تعیین نمود و پیامبر(ص) را مأمور به ابلاغ آن فرمود.
اسلام علاوه بر اینکه برای برخی از روزها اسم های خاصی مانند عید قربان، عید فطر، روز عرفه و ... برگزیده بر همه این روزها نام ایام الله نهاده است تا عظمت و قداست این روزها هر چه بیشتر در ذهن و دل مؤمنان، نقش بسته و موجب تذکر و تنبه آنان گردد.
یکی از روزهایی که در اسلام برای تعظیم آن، از شیوه نامگذاری بهره گرفته شده غدیر است ویژگی غدیر این است که نامهای گوناگونی برای آن قرار داده شده و این خود عظمت این روز را نسبت به روزهای دیگر نشان می دهد نامهای روز غدیر، از اسرار و ابعاد این روز پرده برمی دارند هر نامی از این نامها دری تازه از قلعه بلند غدیر بر ما می گشاید چه آنکه اسلام بر برگزیدن نامی برای زمان یا مکان و یا هر چیز دیگر، خصوصیات مسمی را در نظر داشته و به جنبه ها و زوایای آن توجه کرده است. از این روی شناختن و شناساندن نامهای روز غدیر یک ضرورت است. با این کار تصویری روشن از این روز در ذهن و دل نقش بسته و بیش از پیش این روز بزرگ را می شناساند.
در ذیل به تعدادی از اسامی غدیر همراه با بخش هایی از خطبه غدیریه که درباره معرفى روز غدیر و بیان عظمت و شکوه آن است، اشارت مى شود.
50 نام برای روز غدیر:
1-(عیدالله الاکبر) بزرگترین عید خدا;
امام رضا(ع) مىفرماید: و هو عید الله الاکبر (عید غدیر، برترین عید خداوند است)، الغدیر، ج 1، ص286.
روز غدیر، عید بزرگ: «ان اللّه جمع لکم معشر المؤمنین، فى هذا الیوم عیدین عظمین کبیرین». آن گونه که پیش از این نیز یادآورى شد، هنگامى که امام(ع) این خطبه را ایراد فرمود، روز غدیر مصادف با روز جمعه بوده است، به همین دلیل تعبیر به «عیدین» کرده و هر دو را به عظمت و بزرگى یاد کرده است. این خود بهترین دلیل بر «تعیّد» روز هجدهم ذو الحجة و برگزارى مراسم جشن و سرور و بزرگداشت آن است.
در عید بودن روز غدیر، روایات متعددى از پیامبر(ص) و امامان شیعه(ع) به ما رسیده است، از جمله در روایتى از پیامبر(ص) مى خوانیم که فرمود:
یوم غدیرخم افضل اعیاد امتى:( ر. ک: بحار الانوار، ج97، ص110)
و در روایتى از امام صادق مى خوانیم که فرمود:
انه یوم عید و فرح و سرور:( بحارالانوار، ج98، ص298) و یا مى فرماید: اشرف و اعظم اعیاد است.( ر. ک: وسائل الشیعه، کتاب الصوم، باب الصوم المندوب(ب14) ح1،2،4،6،7،9 و10)
نویسنده «الغدیر»، از برخى بزرگان از دانشمندان اسلام چون ابو ریحان بیرونى، ابن طلحه شافعى و ابن خلکان نقل مى کند که از این روز با نام «عید» یاد کرده اند. ( الغدیر، ج1، ص267 و 268 )
2 - (یوم وقوع الفرج) روز گشایش
امام على (ع): هذا یوم فیه وقع الفرج (این، روزى است که گشایش در آن مىرسد)مصباح المتهجد، ص700.
غدیر روز بزرگ، روز گشایش ، روز تکامل …: «ان هذا یوم عظیم الشأن، فیه وقع الفرج ورفعت الدرج ووضحت الحجج». عظمت این روز بدان جهت است که ظرف ظهور اراده الهى و زمان ابلاغ پیام الهى و آثار مترتب بر آن است؛ روزى است که گشایش و فرج حاصل شد، چرا که نگرانى امت اسلام نسبت به زمان پس از پیامبر را برطرف کرد و بدانها امید بخشید؛ روزى که نردبان تکامل افراشته شد و با طرح مسئله امامت و معرفى امام، دین به کمال لازم خود رسید، روزى که حجت ها آشکار شد و بر همگان اتمام حجت گردید.
3 - (یوم مرضاة الرحمن) روز خشنودى پروردگار;
امام صادق(ع): و فیه مرضاة الرحمن (در این روز، رضایتخداوند نهفته است)، بحارالانوار، ج 98، ص323
قسمت سوم خطابه:ای مردم! این علی(ع) است که مرا بیش از هر کس یاری کرده و از همه بر من سزاوارتر است. از تمام مردم به من نزدیکتر و از همه کس، نزد من محبوبتر و گرامی¬تر است.
خداوند عزّوجلّ و من از او راضی و خوشنودیم. آیه¬ای در قرآن مُشعِر به رضایت حق از بندگان، نازل نشده مگر آن که در شأن علی(ع) است و هر جا که خداوند مؤمنین را مخاطب قرار داده، در درجه نخست، نظر به او داشته است.
4 - (یوم مرغمة الشیطان) روز زبونى شیطان;
امام رضا(ع): انه یوم مرغمة الشیطان (روز غدیر، روز اندوه شیطان است) بحارالانوار، ج 98، ص323.
در غدیر، خداوند برای اکمال دین و اتمام نعمتش بر بندگان، چراغ فروزانی را توسط پیامبر اکرم(ص)معرفی نمود، که موجب یأس و نومیدی کافران ودر رأس آنان شیطان گشت.( (الیوم یأس الذین کفروا من دینکم ـ مائده،5)همانگونه که در خلقت انسان با تکبر از فرمان الهی سرپیچی کرد در این روز نیز از این انتصاب اندوهگین و خوار وذلیل گشت.
ابلیس و رؤسای اصحاب او هنگام منصوب شدن امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر حاضر بودند. در آن روز اصحاب ابلیس به او گفتند:«این امت مورد رحمت قرار گرفتند و از گمراهی محفوظ شدند، و دیگر نه ما و نه تو برآنان راهی نداریم، چرا که امام و پناه بعد از پیامبرشان را شناختند.»پس از شنیدن این سخنان ابلیس با ناراحتی از آنان جدا شد....(خطابه غدیر،محمد باقر انصاری)
عن جعفر ، عن ابیه (ص) قال :ان ابلیس عدوالله رن اربع رنات :یوم لعن ، و یوم اهبط الى الارض ، و یوم بعث النبى (ص) و یوم الغدیر . ( قرب الاسناد : .10 )
امام باقر (ع) از پدر بزرگوارش امام صادق (ع) نقل کرد که فرمود :
شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد : روزى که مورد لعن خدا واقع شد و روزى که به زمین هبوط کرد و روزى که پیامبر اکرم (ص) مبعوث شد و روز عید غدیر .
5 - (یوم منار الدین)روز مشعل فروزان دین;
امام صادق(ع): یوم منار الدین اشرف منهما ،روز مشعل فروزان دین، از دو عید فطر و قربان گرامىتر است.
فرات بن احنف مىگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان عیدى برتر از عید فطر و قربان و جمعه و روز عرفه دارند؟ فرمود: آرى! با فضیلت ترین، بزرگترین و شریفترین روز عید نزد خداوند، روزى است که خدا دین را در آن کامل ساخت و برپیامبرش محمد (ص) این آیه را نازل فرمود: (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا)گفتم: آن کدام روز بود؟ فرمود: هرگاه یکى از پیامبران بنىاسرائیل مىخواست جانشین خود را تعیین کند و انجام مىداد، آن روز را عید قرار مىدادند. آن روز، روزى است که پیامبر اکرم(ص) على(ع) را به عنوان هادى امت نصب کرد و این آیه نازل شد و دین کامل گشت و نعمت خدا بر مومنان، تمام شد.
6 - (یوم القیام )روز بپا خاستن;
امام صادق(ع): ذلک یوم القیام (روز غدیر، روز بپاخاستن است) بحارالانوار، ج 98، ص323.
حضرت صادق(ع) در حضور جمعى از هواداران و شیعیانش فرمود: آیا روزى را که خداوند، با آن روز، اسلام را استوار ساخت و فروغ دین را آشکار کرد و آن را براى ما و دوستان و شیعیانمان عید قرار داد، مىشناسید؟ گفتند: خدا و رسول و فرزند پیامبر داناتر است، آیا روز فطر است؟ فرمود: نه. گفتند: روز قربان است؟ فرمود: نه، هرچند این دو روز، بسیار مهم و بزرگند، اما روز «فروغ دین» از اینها برتر است، یعنى روز هیجدهم ذى حجه....: مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ فى هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطیعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ(اللَّهِ) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُّهُ الُْمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدى عَلىٌّ وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِاللَّهِ رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فى ذُرِّیَّتى مِنْ وُلْدِهِ إِلى یَوْمٍ تَلْقَوْنَ اللَّهَ وَرَسولَهُ.
7 - (یوم السرور)روز شادمانى;
امام صادق(ع): انه یوم السرور (روز غدیر، روز شادمانى است) الغدیر، ج 1، ص286.
در «مصباح» شیخ طوسى» (کافى، ج 1، ص513) امام صادق(ع) روزغدیر را روزى عظیم و مورد احترام معرفى کرده است که خداوند حرمت آن را برمومنان گرامى داشته و دینشان را کامل ساخته و نعمت را برآنان تمام نموده است و در این روز، با آنان عهد و میثاق خویش را تجدید کرده است. امام، غدیرخم را روز عید و شادمانى و سرور و روز روزه شکرانه دانسته ...
همچنین امام صادق(ع) می فرماید:آن روز، روز عبادت و نماز و شکر و حمد خداوند و شادمانى است، به خاطر منتى که خدا بر شما نهاد و ولایت ما را قرار داد . (تفسیر فرات بن ابراهیم کوفى، در سوره مائده)
8 - (یوم التبسم) روز لبخند;
امام رضا(ع): و هو یوم التبسم (روز غدیر، روز لبخند است) المراقبات،257.
عن الرضا علیه السلام قال:... و هو یوم التهنئة یهنئ بعضکم بعضا،فاذا لقى المؤمن اخاه یقول: ""الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المؤمنین و الائمة "ع""" و هو یوم التبسم فى وجوه الناس من اهل الایمان...
امام رضا علیه السلام فرمود: عید غدیر روز تبریک و تهنیت است. هر یک به دیگرى تبریک بگوید، هر وقت مؤمنى برادرش را ملاقات کرد، چنین بگوید: ""حمد و ستایش خدایى را که به ما توفیق چنگ زدن به ولایت امیرمؤمنان و پیشوایان عطا کرد"" آرى عید غدیر روز لبخند زدن به چهره مردم با ایمان است...(اقبال، 464 / به نقل از کتاب چهل حدیث غدیر)
9 - (یوم الارشاد) روز راهنمایى;
امام على(ع): هذا یوم الارشاد (این، روز راهنمایى کردن است) مصباح المتهجد، ص 700.
روز رهنمون: «هذا یوم الارشاد». غدیر، روزى است که خداوند به وسیله پیامبر(ص) مردم را به مسیر آینده شان راهنمایى کرد، حقایق را گفت، ولىّ امر را معرفى کرد، و با بدرقه کردن آن با دعاى معروف اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه واحب من احبه وابغض من ابغضه(36 الغدیر، ج1، ص11 ) راه ولایت و مسیر عداوت ، طریق حب و بغض مردم را مشخص فرمود. پیامبر(ص) ارشاد کرد و رهنمون داد، مسیر آینده را روشن کرد، اما امت چه کرد؟
هم اکنون غدیر به صورت بیابانی است که در آن آبگیری و چشمه ی آبی است. این منطقه در حدود 200 کیلومتری مکه و در 26 کیلومتری شهر رابغ و در نزدیکی روستای جحفه که میقات حجاج است قرار دارد. مردم منطقه نیز به خوبی از محل دقیق و نام آن آگاه اند و می دانند که شیعیان هرازچندگاهی برای یافتن آن به منطقه می آیند و پرس وجو می کنند. راه رسیدن به غدیرخم هم اکنون از دو راه است: یکی از جحفه و دیگری از رابغ. 1خوشبختانه دو محقق شناخته شده از کشور عربستان، اقدام به شناسایی غدیر نموده اند و نتیجه ی تحقیق خود را به طور مستند و به صورت کتابی منتشر ساخته اند:
1. جغرافیدانی از اهل سنت به نام عاتق بن غیث بلادی که اهل بلادیه در نزدیکی غدیر است. او از طرف دولت عربستان مأمور به شناسایی مسیر هجرت پیامبر شده و در این راه به غدیرخم رسیده و به شناسایی دقیق آن پرداخته است. او در سال های 1393 و 1396 ه.ق در دو نوبت شخصاً به آن منطقه سفر کرده و به تحقیق از اهالی آن جا پرداخته و جزئیات جغرافیایی منطقه را به صورت دقیقی ثبت کرده است.
2. علامه دکترشیخ عبدالهادی فَضلی از علمای شیعه ی شرق عربستان که در سال های 1402 و 1409 ه.ق شخصاً دو سفر اکتشافی به منطقه ی غدیر داشته و با توجه به منابع تاریخی، اقدام به شناسایی دقیق محدوده ی منطقه ی غدیر و برکه و چشمه ی آن با تحقیقات محلی نموده است.
مهم این است که تحقیقات این دو محقق- با آن که جدا از هم صورت گرفته- نتایج یکسانی داشته و سخن هر دو در شناسایی غدیر یکی است و ما برای آشنایی بیشتر با وضعیت کنونی غدیر، بخش هایی از گزارش عاتق بن غیث بلادی را در اینجا می آوریم. او مشاهدات جغرافیایی خود را چنین توصیف می کند:
«از جُحفه به قَصر عُلْیا آمدم. در آن جا شخصی از اهل منطقه را دیدم و درباره ی چشمه ی غدیرخم سؤال کردم. او به درختان خرمایی در سمت مشرق اشاره کرد و گفت: آنجا غُرَبَه است و منظورش همان غدیرخم بود که امروزه گاهی به این نام خوانده می شود. هشت کیلومتر پس از قصر عُلیا به غدیرخم رسیدم که از شرق رابِغ 26 کیلومتر است. آبگیری در سمت غربی دشت هست که حدود 150 درخت خرما کنار آن است. این دشت قبلاً خَرّار نام داشته و سیل در آن جاری می شده، ولی هم اکنون تپه هایی در آن ایجاد شده که مانع سیل است. در سمت شرقی این آبگیر، دشت خانِق است که آب کوه های شِراء از 25 کیلومتری در آن جاری می شود و به این آبگیر می ریزد که باعث بقای این آبگیر تاریخی شده است. این آبگیر همیشه پرآب است و هر قدر خشک سالی باشد خشک نمی شود. سمت جنوب این آبگیر، صحرای وَبَریّه و کنار آن عُوَیْرِضَه است. در سمت غربی و شمال غربی غدیرخم آثار شهری باستانی دیده می شود که حصاری داشته و به وضوح قابل رؤیت است. از جمله این آثار، سه ساختمان بلند یا قلعه که خراب شده است. در سمت شمال شرقی، بیابان سیاه رنگی است که ذُوَیْبان نام دارد. در سمت شمال غربی، بیابان رُمْحَه است که جنگل های درخت سَمُر آن را فرا گرفته است. درخت سَمُر نوعی درخت مخصوصِ بیابان ها و شنزارها است که در حد فوق العاده ای رشد می کند و شاخ و برگ های پرپشت پیدا می کند و شباهت زیادی به درخت چنار دارد و سایه ی مناسبی در صحراهای خشک ایجاد می کند. در سمت شمال، دشت وسیعی است که همان وادی ظَهْر است و سراسر آن را جنگل های درخت سَمُر به گونه ای پوشانده که عبور از آن را مشکل ساخته است 2 . گاهی به عنوان غُرَبَه از آن یاد می شود که جحفه و غربه هردو در یک منطقه قرار دارند. امروزه غدیر خم، به نام غُرَبه شناخته می شود و آن، برکه ای است که درختان خرمای اندکی بر آن روییده و از آنِ گروهی از تیره بلادیّه از قبیله ی حرب است و در دیار آنان و در هشت کیلومتری شرق جُحْفه واقع است و سرزمین هر دو، یکی و همان وادی خَرّار است. چشمه ی جحفه از نزدیک غدیر می جوشد وهنوز گودال آن، آشکار است و در غرب و شمال غربی غدیر، آثار شهری به جا مانده است که دیوارهای سنگی آن، هنوز هم پیداست. ویرانه های این آثار، نشان می دهد که برخی از آنها کاخ یا قلعه بوده اند و شاید هم محله ای از محله های شهر جحفه؛ چرا که به هم شبیه اند.»
به هرحال، نتیجه های تحقیق این دو پژوهشگر به ما اطمینان می دهد که برکه ی غدیر هم اکنون پابرجاست و چشمه ی غدیر نیز می جوشد و آب آن به سمت برکه می آید و در آن می ریزد و جغرافیای غدیرخم با زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تغییر زیادی نکرده است.
1. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 61
2. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ خلاصه ص 80-76
از مجموع معانی مختلفی که در فرهنگ های عربی برای غدیر ذکر کرده اند می توان تعریف زیر را به دست آورد: غدیر، آبگیر و محل پست طبیعی زمین است که آب باران یا سیل در آن جمع می شود و معمولاً آب آن تا فصل گرما نمی ماند. جمع کلمه ی غدیر به 4 صورت می آید: غُدر، غُدًر، أغدرُه، غُدَران. درباره ی علت نام گذاری«آبگیر» به «غدیر» که صفت مشبهه است، به دو جهت ذکر کرده اند :
1. به معنای اسم مفعول از «مُغادَرَه؛ رفتن و باقی گذاشتن» و منظور آن است که سیل، آبگیر را پر می کند و آن را با آبش رها می کند و می رود.
2. به معنای اسم فاعل از «غَدْر؛ حیله و مکر» حیله گر. منظور آن است که آبگیر با آب فراوانی که دارد، هنگام شدت احتیاج، آبش تمام می شود. 1
در مسیر سیل هایی که در غرب عربستان از سمت شرقی تا دریای سرخ ادامه می یابد، آبگیرهای متعددی وجود دارد که با عبور سیل در هنگام بارندگی، آب در آن ها باقی می ماند و برکه هایی را تشکیل می دهد که مردم منطقه تا مدت ها از آب آن استفاده می کنند. این برکه ها که در عربی«غدیر» نامیده می شود-در آن سرزمین خشک، ارزش فوق العاده ای دارد و بعد از باران، آب ذخیره ی آن مورد استفاده مسافران قرار می گیرد. 2
به معنای پاکیزگی است. قلب مخموم یعنی دلی پیراسته از حسد، شاید آبی که در آن جمع می شود پاکیزه و شایسته نوشیدن بود. همچنین گردهمایی حجاج در بازگشت از سفر معنوی حج، در آن مکان، بدین مناسبت بوده که در منطقه لبریز از نعمت حیات (آب) و پالوده از هرگونه آلودگی، برترین نعمت الهی یعنی ولایت به مردم عرضه شود و آنان نیز با پیراسته جانی آن را بپذیرند و هرگز حسدورز نباشند. 3
یاقوت در معجم البلدان از زمخشری نقل کرده است:
«خم» نام مرد رنگرزی بوده که آبگیر بین مکه و مدینه به او نسبت داده شده است و سپس از صاحب مشارق نقل می کند که گفته است: «خُم » اسم مجموعه درختانی در آنجاست و در آن آبگیری است که به خُم نسبت داده می شود4
اهل لغت و جغرافی نویسان و تاریخ نگاران، محل غدیرخُم را بین مکه و مدینه دانسته اند. 5 در راه مکه تا مدینه، در 200 کیلومتری مکه و 300 کیلومتری مدینه، برکه ی آبی به نام «خُم» وجود داشت که با عنوان «غدیرخُم» شناخته می شد.
بین دو رشته کوه در شمال و جنوب، این آبگیر از شرق به غرب کشیده شده و تا دریای سرخ امتداد داشت و در مسیر سیل به صورت زمینی هموار در آمده بود. درختان بیابانی «سَمُر» که به فارسی «کُنار» گفته می شود، به صورت متفرق در این مسیل به چشم می خورد. در یک سوی این زمین هموار، برکه ی بزرگ غدیرخُم قرار گرفته بود. موقعیت خاص این غدیر در آن بود که آبش در طول سال خشک نمی¬شد و از این جهت، متمایز از سایر برکه¬ها بود. از همین رو درختانی چند در کنار آن روییده بود و محل معروفی برای استراحت مسافران خسته بود 6 .در مناطق مختلف غدیرهای زیادی در مسیر سیل ها وجود دارد که با نامگذاری از یکدیگر شناخته می شوند. این غدیر هم برای شناخته شدن از غدیرهای دیگر به نام «خم» نامگذاری شده است. 7
به هر حال آنچه که مشخص است این است که اختلافی درباره ی این که غدیرخُم بین مکه و مدینه است وجود ندارد، و اگر هم بحثی باشد بر سر تعیین مکان دقیق آن بین این دو شهر است. اکثریت قائلند که غدیرخُم در جحفه است، و قطعاً منظورشان این است که غدیرخُم در وادی جحفه قرار دارد، نه روستای جحفه که میقات است. دلیل این مطلب، مسافتی است که بین جحفه و غدیرخُم تعیین می کنند و معنایش مغایرت جحفه با غدیرخُم است که فاصله ی بین آن دو در نظر گرفته می شود.(وادی جحفه از غدیرخُم آغاز می شود و به دریای سرخ منتهی می گردد و به این ترتیب، غدیرخُم جزئی از وادی جحفه می شود). 8
1.این مکان در راه بازگشت از مکه یک منزل قبل از تقاطع چند جاده در جحفه و محل متفرق شدن جمعیت قرار داشت. (راهی به سوی مدینه به شرق مایل می شود. راهی به سمت شمال از کنار دریا تا شام می رود، راه دیگری از غرب به دریا می رسد تا با کشتی به مصر و سایر مناطق آفریقا برود)9 با توجه به اینکه در مسیر حضرت تا مکه قبایل بین راه کم کم ملحق می شدند تا آن جمعیت عظیم پدید آمد؛ لذا باید قبل از متفرق شدن مردم برنامه انجام می شد و غدیرخم مکان بسیار مناسبی برای این منظور بود. 10
2. کنار این آبگیر 5 درخت سرسبز و کهنسال ازنوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت که درخت خاص این صحراست. این 5 درخت با شاخ و برگ انبوه و قامت بلند، سایبانی خوب برای مسافران خسته ایجاد کرده بود. لذا در آن شرایط، این بیابان وسیع به عنوان بهترین مکان برای مراسم 11 روزه ی غدیر انتخاب شد. جایگاه سخنرانی نیز همان درختان در نظر گرفته شد که هم مشرف بر بیابان و محل تجمع مخاطبین بود و هم سایبان مناسبی برای ایراد خطبه به نظر می آمد. 12
3. اگرچه مسلمانان آن روز اکثراً از سوی مدینه آمده بودند، ولی انتخاب غدیر قبل از این تقاطع حساس در آینده های تاریخ که کاروان ها همین مسیر را طی می کردند، برای همیشه یادآور مراسمی بود که در هجدهم ذی الحجه در آنجا انجام گرفت. یعنی قبل از آنکه کاروان ها متفرق شوند غدیر را که یادآور آن روز مقدس بود زیارت می کردند. 13
با توجه به این که یک منطقه ی جغرافیایی را به مناسبت های مختلف با نام های متفاوت یاد می کنند، لذا غدیرخم هم در تاریخ با نام های مناطقی که از نظر جغرافیایی، از محدوده ی آن حساب می شود نام برده شده است. در اینجا به برخی از نام های دیگر غدیرخم اشاره می شود:
1. وادی خم : این نام از موقعیت جغرافیایی این مکان که مسیر سیل است، گرفته شده است. در عربی«مسیل» را «وادی» می گویند.
2. جُحفه: این نام را از باب « نامگذاری جزء به اسم کل» آورده اند، چرا که وادی خم، جزئی از وادی بزرگ جحفه است. در حدیث آمده «از پیامبرصلی الله علیه و آله شنیدم که در روز جحفه می فرمود...« در حدیث دیگری می گوید:
در روز جحفه از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که دست علی علیه السلام را گرفته بود...».
3. خَرّار: سَکونی می گوید «موضع غدیرخم را خَرّار می گویند». این تعریف با گفته ی بکری در مُعجم توافق دارد که می گوید: «خرّار، وادی در حجاز است که سیل آن به جحفه می ریزد». همچنین می گوید: « سیلاب جحفه و غدیر یکی است که همان وادی خرّار است». ریشه ی این کلمه به معنی «از بلندی به پستی افتادن» و «ریزش شدید سیل» است (خَرَّ الْماءُ: آب صدا کرد).
4. غدیرجحفه چنان که در حدیث زیدبن ارقم آمده است: «پیامبرصلی الله علیه و آله درحجه الوداع ... در غدیر جحفه بین مکه و مدینه پیاده شد.»
5.غُرَبَه: اسمی است که مردم منطقه، هم اکنون به این نام از غدیر یاد می کنند. بلادی می گوید: «غدیرخم امروزه به نام غُرَبَه شناخته می شود و آن آبگیری است که کنار آن تعداد کمی درخت خرماست».
این نامگذاری به مناسبت همجواری غدیر با این منطقه است و هر دو در یک وادی قرار دارند. 14
پی نوشت:
1. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ قم، دلیل ما، چ 3، 1386، ص 43
2. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 11
3. مجید حیدری فر، مدرسه سبز غدیر، قم، زائر، چ2، 1388، ص 27
4. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 43
5. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 45
6. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 11
7. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 44
8. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 46 و 42
9. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 14
10. محمد صدری، 15 روز با غدیر، قم، عطر عترت، 1331 ، ص 31
11. محمد باقر انصاری، گزارش لحظه به لحظه از واقعه ی غدیر، قم، دلیل ما،چ61، 1388،ص 18
12. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 14
13. - محمد باقر انصاری، خلاصه ی غدیر کجاست؟ ص 42-39
14. محمد باقر انصاری، غدیر کجاست؟ ص 45